چرا متکی  قربانی شد؟

هو الحبیب

چرا متکی قربانی شد؟

آقای رحیمی، در روز معارفه صالحی به عنوان سرپرست وزارت خارجه می خواست با بیانش نیامدن منوچهر متکی را عادی جلوه دهد، ولی آنقدر دلایل کوچک و پیش و پا افتاده بود که حتی خودش را هم نتواست قانع کند چه برسد به رسانه ها و مردم .

گویا مرد پنهان کابینه همچنان در حال قربانی گرفتن است! بعد از صفار و لنکرانی و فتاح و ...، امروز نوبت به متکی رسید! متکی در سیاست خارجه ضعف داشت ولی باید گوشه ای از دوران درخشان روابط دیپلماتیک ایران را در کنار هوشمندی و شجاعت رییس جمهور و دبیر شواری عالی امنیت ملی به پای زحمات او هم بنویسیم. ولی به هر حال  من هم شخصا با کنار رفتن او مشکلی ندارم، بلکه به نحوه کناره گیری او نقد که نه، اعتراض دارم!

چرا باید دولت بخاطر یک نفر اینقدر هزینه بپردازد! چرا امروزی که قرار است دولت بزرگترین طرح اقتصادی کشور را ان شاالله با قدرت و صلابت شروع کند، به خاطر یکی دو نفر در کابینه، کل کابینه هزینه بپردازد!

زمانی که صفار برکنار شد هم، کسی مدعی نبود که ایشان  ضعف نداشته است بلکه حزب اللهی ها بیشترین انتقاد را داشتند، بلکه نقدمان بر سر نحوه تعویض بود! چون ایشان با آقای مشایی مخالف بود باید اینچنین با او برخورد شود؟!

آقای صفار اصلا هیچ، متکی که فقط یک وزیر داخله نیست! وقتی به یک کشور خارجی فرستاده می شود تمام هویتش، جایگاه حقوقی اوست و او را نماینده جمهوری اسلامی می شناسند! مگر چه اتفاقی در وزارت خارجه افتاده است که رییس جمهور نمی تواند 24 ساعت صبر کند که متکی برگردد و بعد تعویضش نماید؟ گفتم، اصلا متکی بد ترین وزیر دوران بعد انقلاب، می شد صبر کرد از سفر برگردد و بعد اعلام شود که ایشان عوض می شود! و آقای رحیمی هم می تواند به جای گفتن دلایلی که یک روز بیشتر  نگذشته و توسط خود منوچهر متکی تکذیب می شود ، اصل ماجرا را بگوید که مثلا سر فلان موضوع با رییس جمهور ، وزیر خارجه اختلاف نظر داشته اند و یا اینکه فی المثل چندی است مهر متکی از دل آقای مشایی بیرون رفته است و لاجرم باید خداحافظی می کرد از دولت مشایی!!!


نقد بالا تحلیلی بر اساس شواهد موجود بود از شرایط و نحوه این تصمیم رییس جمهور. هر چند کمی بد بینانه است ولی امیدوارم غلط باشد!


نقد شریعتمداری بر نحوه برکناری متکی  هم خواندنی است

واکنش محکم متکی به سخنان رحیمی در مراسم توديع

ثمره هاشمی تكذيب متکی را تكذيب كرد


وبلاگ ارمینه دلیلی بر این ماجرا ذکر کرده است که خواندنش خالی از لطف نیست

بذرپاش هم به جمع قربانیان پیوست!

روایت یک شاهد عینی از حوادث عاشورای 88

روایت یک شاهد عینی از حوادث عاشورای 88 

اینجا دوباره کربلاست، قلب تهران!

در مسجد دانشگاه تهران طبق رسم سالیان گذشته، مراسم عزا بر پا بود. مثل باقی هیئات، عده ای از صبح زود آمده بودیم نوکری کنیم، نوکری شاه مظلومان، آمده بودیم غذای ظهر عاشورای سینه زنان حسین را مهیا کنیم. ولی ...، چه باید گفت؟ بگویم ای کاش نیامده بودیم؟! بگویم کاش مرده بودیم و آن روز را نمی دیدیم؟!

 

 حدود ساعت 10 صبح بود که صدای شعار از خیابان 16 آذر به گوش می رسید. وقتی به خیابان آمدیم با جمعیتی حدود 20 نفر مواجهه شدیم که ترکیب و شکلشان در نگاه اول عجیب می آمد. عده ای زن و مرد که صورت هایشان را پوشانده بودند و حریمی را برای اختلاط خود قائل نبودند، علیه اسلام و انقلاب شعار می دادند. شعار ها نسبت به شعار های روزهای بعد از انتخابات بسیار ساختارشکنانه تر شده  بود. حضور جمع چند نفره ی ما در خیابان باعث شوکه شدن آنها شد، گویا توقع داشتند و منتظر بودند همه در هیئات باشیم و آنها آزادانه سنگ ها را رها کنند.

اینکه آن ها اینقدر وقیح شده بودند برایمان غیر منتظره بود تا جایی که حاضر باشند نقاب از چهره براندازند و حرمت عاشورا را هم در هم بشکنند. شروع به تماس با دوستان و رفقا کردیم که از ماجرا و وضعیت شهر با خبر شویم. متوجه شدیم که در چند نقطه ی دیگر شهر هم حرمت شکن ها حضور یافته اند. کم کم برایمان روشن شد که این حرکت، حرکتی است هماهنگ و برنامه ریزی شده. تعدادمان کم بود و آنها در حال شکستن و تخریب و فحاشی.

رفتیم به سمت مسجد دانشگاه تا بگوییم که کربلا درون مسجد نیست، در خیابان های اطراف است. اصرار از ما و امتناع از آنان تا بالاخره متقاعد شدند که با جمعیت عزاداران به خیابان برویم. زمان می گذشت و حاج علی پناهیان منبرش تمام شد. حاج سعید حدادیان وسط روضه ی روز عاشورا بود که بنا بر قرار قبلیمان - که اگر بنا شد برویم بگوییم تا اعلام کند-  خبر را رساندیم و همان جا وسط روضه جمعیت عزادار از جا بن کن شدند، بن کن شدند تا برویم به جنگ یزیدیان.

حال و هوای ظهر عاشورا هیات را کربلایی کرده بود. سعید حدادیان وسط مجلس شروع به صحبت کرد حالا که شما در مسجد نشسته اید و گریه می کنید در خیابان های اطراف چه دارد میگذرد. جمعیت هم آماده بود تا کاری از جنس کربلا کند.

وقتی جمعیت از درب قدس خارج شد، همه از این همه گستاخی و بی حرمتی حیران بودند. با جمعیت آشوبگر رو به رو شدیم. آن ها بعد از چند درگیری در بخش های مختلفی از خیابان فرار را بر قرار ترجیح دادند. در چهارراه ولی عصر ناجا مخالف بود ما به سمت آشوبگرها برویم چون آنها مسلح بودند ولی جلوی مردم را نمی شد گرفت، مردم داشنتد کربلا را می دیدند و خون و خشم جلوی چشمشان را گرفته بود. آن روز روزی بود که حرب لمن حاربکم را باید نشان می دادند. ظهر عاشورا مردم دلشان کربلا بود، لحظه ای که علی اکبر به میدان می رفت را به یاد می آوردند و علی اصغر روی دست حسین دست و پا می زد و خم شدن قامت ارباب در کنار بدن پاره پاره سقا! آنوقت می دیدند که حرمت شکنان پرچم حضرت ابولفضل را پاره پاره کرده اند و ایستگاه های صلواتی را به آتش کشیده اند. وضعیت خیابان ها دگرگون بود. سطل های زباله همه در حال سوختن، برخی مغازه ها و بانک ها در حال سوختن، در وسط خیابانها سنگ ریزهای فراوان پخش کرده بودند تا جلوی حرکت ماشین ها و موتور ها گرفته شود. وضعیت خیابان ها نشان می داد که آشوبگرها به جنگ شهری آشنایی دارند و با برنامه ریزی قبلی در خیابانها پخش شده اند و جاگیری کرده اند.  نرده های میانی خیابان کریم خان کنده شده بود و خیابان ها بوسیله آنها مسدود. چند ماشین ناجا در آتش میسوختند و عده ای از پلیس به شدت آسیب دیده بودند.

توصیف صحنه هایی که دیدیم و بعدا از دیگر بچه ها شنیدیم خیلی سخت است. از هتک حرمت تکیه ها و بیرق های امام حسین تا کتک خوردن بچه های نیروی انتظامی و حتی برهنه کردن آنها، سنگ پراکنی به عزادران حسینی و جمعیتی که در حال اقامه ی نماز جماعت بودند، همه و همه بچه ها را متلاشی کرده بود. خانمی چادری، در حالی که بچه اش را به بغل گرفته بود می دوید و آن نامردها به طرفش سنگ می زدند، گویی کم کم داشت روضه عصر عاشورا و مصیبت زنان حرم اهل بیت شروع می شد.

کافی بود پیراهن مشکی داشته باشی و یا اینکه  چادر به سر داشته باشی، جرمت این است که عزادار حسینی و باید مورد ضرب و شتم آشوبگران قرار بگیری. انگار دوباره عاشورایی برپا شده است و با حسین بودن، جرمی است که باید بخاطرش رنج بکشی! اما واقعیت این بود که رنجش هم شیرین بود و هم تلخ! شیرین از آن جهت که بگویی آقاجان بخاطر حب تو این چنین با ما می کنند و تلخ از آن جهت که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلایت فرا رسیده است  و برای دفاع از حسین کاری نکرده ای!

کینه ای که آشوبگران در حملاتشان دیده می شد را در کتابهای  خاطرات بچه های رزمنده از نحوه برخوردهای کومله دموکرات در کردستان خوانده بودیم. خیلی از بچه ها زخمی شدند و سر و دستشان شکست.

عاشورا همان روزی بود که تمام ادعاهای مسلمانی گروهک سبز برملا شد. سوت و کف آشوبگران با گریه عزاداران هم زمان شده بود. مردم آتش گرفتن قرآنی را دیدند که طی چند ماه گذشته بر سر نیزه منافقان رفته بود، برای فریب خواص بی بصیرت و عوام ساده لوح!

بعضا برخی دیگر از هیئات هم به جمعمان می پیوستند. تازه خبر پیچیده بود که لشکر یزید بخاطر قتل حسین چه سوت و کفی به راه انداخته. هیات ها می آمدند و با دیدن بی حرمتی ها هر کدام در گوشه ای شروع به روضه خوانی می کردند و بسته به موقعیتی که دیده بودند روضه ای می خواندند. روضه حضرت رقیه، حضرت زینب، قتلگاه، علی اکبر و ... .

ساعت 4 بود که  کم کم بچه ها بر می گشتند مسجد دانشگاه. عصر عاشورا غم سنگینی بر دل بچه ها نشسته بود. صحنه ی برگشت بچه ها با سر و صورتی منهدم و دلی خونین! دست خودمان نبود دل همه کربلا بود و آماده روضه. همین موقع ها بود که حسین از زینب وداع کرد و به میدان رفت  و چیزی نگذشت که یکی در خیمه ها گفت علیکم بالفرار.  بچه ها وقتی جمع می شدند دیگر بی مداح و روضه، گریه می کردند. شب هر کسی جایی بود و می سوخت از صحنه هایی که دیده است. حالا بود که ذره ای از سنگینی غم دل حضرت زینب برای مان ملموس بود. بچه ها آن شب حسینی شده بودند.

از همه برای ما سخت تر آن بود که چند روز بیشتر از این همه مصیبت نگذشت که آمدند تا همه چیز را قلب کنند! ابن زیادی پیدا بشود و بر منبر برود و حسین را خارجی بخواند! الله اکبر، شما که در عاشورا حرمتی نبود که نشکنید پس چطور شد که عزادار خداجو شدید! پس چه شده که این مردک، لشگر عمر سعد را عزادار معترض می نامد! پس چه شده که او این اواخر از نخست وزیری امام!!! به اشکال کردن به امام رسیده است! پس چه شده که او از درهم کوبیدن صهیونیست ها به فالوده خوردن با آنها رسیده! گویی قرار است حسینیان در طول تاریخ مظلوم بمانند. عاشورا در تمام لحظه ها جاری است و کربلا به وسعت تمام زمین است.


پ.ن:این روایت را برادر ارجمندم، محمد آقای ذوقی بیان کرده اند، و هر بار که شفاها تعریف می کرد خشم و ناراحتی و تاثرش را در صدایش لمس می کردم! البته او و کسانی که در عاشورای 88 در خیابان های کربلای تهران با لشکر یزید رو در رو بودند حق دارند . ما که شنیدیم خشم خود را نتوانستیم نهان کنیم چه برسد به آنها که دیدند!

پ.ن.2: روایتی دیگر از عاشورای سال 88 تهران به قلم برادرم راشد حاجیان


یا حسین(ع)، یا یزید، راه سومی وجود ندارد!

هو الحبیب

یا حسین(ع)، یا یزید، راه سومی وجود ندارد!

1-    شریعتی می گوید ، وقتی حسین(ع)  در مسلخ است چه به نماز ایستاده باشی و چه به شراب نشسته باشی! هر دو یکی است. آری اگر حسین به قتله گاه رفت،  در گناه عمر سعد و شمر و ابن زیاد،  خواص مکه و مدینه هم شریکند. در گناه آنها حاجیان سال 60 هم شریکند چرا که آنهنگام که حسین(ع) احرام خون بست برای سفر عشق به مقصد کرب و بلا، آنها به طواف خانه سنگی مکه رفتند. خواص کوفه هم شریکند که سکوت و ترس و وابستگی به دنیایشان مسلم را از دارالحکومه به پایین انداخت.

2-     گفته اند کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، پس هر ساعت و هر مکانی در آزمایش هستیم. که کجا ایستاده ای و در کدامین سپاه گام بر می داری؟! با حسینی یا یزید؟ و یا اینکه به خیال خودت سکوت کرده ای که در جنگ شریک نباشی؟ اما هر کس سکوت کرد، با سکوتش یزید را در قتل "خون خدا" شریک است بی شک!

تا دنیا، دنیاست و قیامت فرا نرسیده است، این تقسیم بندی ادامه خواهد داشت. اگر  حسین برای اصلاح دین جدش، یعنی اسلام ناب محمدی قیام کرد هر کس بعد از او نیز برای دفاع از این آرمان و دین گام بردارد، در سپاه اوست و هر کس سکوت کند و یا اینکه شمشیر بکشد در مقابل اسلام ناب محمدی و حسینی ایستاده و یزیدی است!

3-    سه آذر اهورایی که در 16 آذر به خونشان رنگین شدند نمی توانستند ذلت را ببینند و سکوت کنند ودر راه آرمانشان  به پای بیرق هیات من الذله جان دادند. برای همین انتظار دور از ذهنی از دانشگاه نیست که در عاشوراها و کربلاهای پیش رویش همچون علی اکبرها و قاسم ها بصیرت داشته باشد در انتخاب راهش و بصیرت هم بدهد به جامعه اش. آن هنگام که نیاز بود به جبهه جنگ نظامی برود دست از تحصیل و دانشگاه و جایگاه های مادی کشید و به جبهه رفت . اما امروز راه حسین(ع) کجاست و کربلا و عاشورا کجاست؟

کسی که قائل به  سکولاریست باشد حسین(ع)  را به خاطر رفتن به کربلا محکوم می کند! کسی که ایمان به پلورالیسم دارد حسین(ع)  را نه تنها معصوم نمی داند که مقصر می داند و عزاداری شیعیان را هم خشونت طلبی و خرافات معرفی می کند! اگر برای او بستر فراهم باشد حاضر است در سپاه یزید در عاشورای 88   به جای کربلا به خیابان های تهران بیاید و عزادرا و نمازگزار را ضرب و جرح کند و پرچم حسینی را به آتش بکشد .

4-    کسی که حسینی است وقتی بلندگوی تبلیغاتی یزید از او حمایت می کند آیا سکوت می کند؟ و یا اینکه اول به عملکرد خود می نگرد که چه کرده است که دشمن را شاد کرده است و بعد اعلام برائت می کند از دشمن یزیدی! چه شد که سران فتنه با بیانیه های خود یزیدیان را خشنود کردند؟ و آنهنگام که آمریکایی ها و صهیونیست ها مستقیما از آنها حمایت کردند فقط سکوت کردند؟  مگر نه این است که درفتنه حق و باطل به هم آمیخته می شود؟ و سران فتنه به مجلس ترحیم دختری زنده رفتند که مدعی بودند به او تجاوز شده است تا مردم را در تشخیص حق ا ز باطل سرگردان کنند! مگر نه اینکه دوستان خارج نشینان کشف حجاب کردند و عصمت ائمه را زیر سئوال بردند و وجود امام عصر(عج) را زیر سئوال بردند و آنها با همه ی ادعای مسلمانیشان سکوت کردند؟ حضرات فتنه گر ، روشن کننده فتنه ای بودند که بعد از مدتی خود هم در آن غرق شدند و مدیریت آن از دستشان خارج شد! نمی شود هم ادعای خط امامی داشت و هم با دشمن امام فالوده خورد که این صفت بوقلمون صفت هاست که هر روز به یک رنگ در می آیند!

5-    زمانی حسین به مقتل می رود که مردم بصیرت نداشته باشند و یا تیغ بر روی امامشان بکشند و یا با سکوتشان، رضایت به کشته شدنش بدهند. مردم امروز گرچه شریح قاضی هم حکم به قتل حسین(ع)  بدهد، نه دی را می آفرینند و جلوی وی می ایستند. مردم می فهمند که مدعی خط امامی که در روز قدس علیه غزه شعار می دهد، در روز 13 ابان  و استکبار ستیزی به نفع استکبار به خیابان می آید، روز عاشورا به حمایت از یزید به عزاداران حسینی حمله می کند ، هر چند امروز برای برگشت به صحنه سیاسی نظام، سیاست یکی به نعل  و یکی به میخ را هم دنبال کند مردم حسابش را از سران دیگر فتنه جدا نمی کنند!

6-    در فضای فتنه چون غبار آلود است تشخیص حق از باطل برای مردم سخت می شود فلذاست که هر شایعه و خبری می تواند خسارات جبران ناپذیری را به جامعه وارد کند، اما چون غبار فتنه بخوابد و نورافکن های بصیرت روشن شود ، هر خبر و شایعه و سخنِ فنته گران رسوایی بیشتر آنها را رقم خواهد زد. برای همین است که فتنه گران در زمان فتنه روزی چند بیانیه صادر می کردند و چون غبار فتنه نشست به هر چند ماه یکبار یک بیانیه رسیده اند. بیانیه های آخر سران فتنه تنها کارکردی که این روزها پیدا کرده است فقط اعلام زنده ماندن است و لیطفه ای برای مردم و  بس!

7-    وقتی حسین(ع)  در مسلخ است چه به نماز ایستاده باشی و چه به شراب نشسته باشی! هر دو یکی است. یا حسین(ع)، یا یزید، راه سومی وجود ندارد!

سفارشهای یک جانباز  در ظهر تاسوعا

هو الحبیب

سفارشهای یک جانباز  در ظهر تاسوعا

برای روز تاسوعا هیچ برنامه ریزی نکرده بودیم بین خودمون بحث می کردیم که چه برنامه ای بریزیم که بهتر باشد. ظرف چند روز بدون اینکه پیگیری خاصی بکنیم همه چیز جور شد. قرار شد ظهر تاسوعا دسته راه بیاندازیم از درب اصلی دانشگاه فردوسی به سمت آسایشگاه جانبازان امام خمینی در پارک ملت. سخنران هم شد استاد رحیم پور ازغدی. وقتی گفتیم ظهر تاسوعا در جمع جانبازان، نه نگفت.

سخنرانی و عزاداری که تموم شد، یکی از جانبازان با ویلچرش آمد جلو و میکروفن را دست گرفت. حرفش کوتاه و اثرگذار بود. گفت معجزه ی امام حسین و انقلاب است که سه نسل انقلاب در کنار هم عزاداری می کنند(البته بین جمع نسل چهارمی هم داشتیم).

بعد از نسل اولی ها و بچه های جنگ گفت. گفت شب 21 ماه رمضان، علی(ع)، در گوش عباس اش(ع) نجوا کرد که دست از حسن(ع) و حسین (ع) بر ندار. و پیر جماران هم در گوش ما بچه های جنگ گفت دست از ولایت فقیه بر ندارید تا به مملکت شما آسیب نرسد.

این رو هم من می گویم خطاب به آن عزیز جانباز که شما وظیفه ی خود را انجام داده اید و سندش همان ویلچری است که روی آن نشسته اید و امروز نوبت نسل سومی هاست که به وصیت پیر جماران عمل کنند.

 



پ.ن: عاشورا بدون شک روز به روز و سال به سال با شکوه تر برگزار خواهد شد.

سخنرانی اردوغان در جمع عزاداران ترکیه هم خواندنی است:



امان از دل زینب(س)

بسم رب الحسین(ع)

امان از دل زینب(س)

در روایت داریم وقتی مصیبتی به شما وارد شد، حادثه کربلا را به یاد آورید و بر کشته کربلا گریه کنید. اما کسی نگفت زینب(س) چه باید بکند وقتی در نصف روز 18 تن از محارمش کشته شدند!

فقط  گفته اند چندین بار حضرت لطمه زدند و بیهوش شدند.


از سران فتنه تجلیل کنید تا قوه قضاییه با شما کاری نداشته باشد!

از سران فتنه تجلیل کنید

تا قوه قضاییه با شما کاری نداشته باشد!

اصلا مرض داری برادر به میر حسین موسوی گیر می دهی؟ مهدی کروبی مگر چه کاری انجام داده است که دم به ساعت برایش مطلب می نویسی؟ غیر از این است که خون پدر شهیدت را پایمال کرده است و دل هزاران مادر شهید را سوزانده است و نمک بر زخم از دست دادن فرزندشان پاشیده است!؟

عاشورا ریختند در خیابان های تهران پرچم و بیرق امام حسین را آتش زدند ،به تو چه مربوط! اصلا  خفه خون بگیر! عمار باید ساکت باشد ، حرف نزند، انتقاد نکند، اگر علی تنها شد لابد باید برود در سپاه معاویه سوت و کف بزند دیگر! من و تو که نمی فهمیم از ما بهتران می فهمند برای همین تو میروی دادگاه ، مهدی هاشمی می رود لندن صفاسیتی!

تو فرزند شهیدی باید بروی دادگاه! جرم تو کم نیست ، پدرت رفته است شهید شده؟ با اجازه کی؟ چرا برای این انقلاب خون داده؟ جرم تو این است که فرزند شهیدی،  تا زندان و اعدام هم جا دارد! ولی مهدی هاشمی آقا زاده است ، جایش لندن است اگر بشود بخاطر کمک های بی بدیلش در سال فتنه به آشوبگرها در نیت خیرشان در سرنگونی نظام مدال شجاعت هم بدهند بد نیست! حیف که قوه قضاییه فقط می تواند احضار کند و محکوم کند اگر می توانست دعوت کند و تجلیل کند و لوح تقدیر بدهد احتمالا میر حسین و کروبی و مهدی هاشمی هم جایزه می گرفتند !

برادر حسین، با همه نوشته هایت موافق نبوده ام، ولی حرب لمن حاربکم ی که در زیارت عاشورا می گویی را از این به بعد با صلابت در زندان بگو! این روزها عمارها مجرم شده اند و عمروعاص ها در لندن عشق دنیا را می کنند! ابن زیاد ها بیانیه می دهند و به ریش من و تو حزب اللهی می خندند که اگر علیه ما حرف بزنی و بنویسی باید بروی دادگاه و زندان!

برادران و خواهرن وبلاگ نویس، این روزها اگر جزو خواص بی بصیرت باشی، روشنفکری!  بیایید از سران فتنه تعریف کنیم شاید از ما تجلیل کنند! شاید فردا از سوی قوه قضاییه بخاطر اینکه چشممان را بر مشکلات قوه قضاییه بستیم و به جای نقد حاکمان که مولا علی گفته بود به تمجیدشان پرداختیم لوح تقدیری آمد که به جای نام عمار رویش نوشته بود شریح قاضی یا اشعث یا ابوموسی اشعری و ....

آقای گنجی، خاک بر دهانت باد!

هو الحبیب

حاشیه ای بر مقاله گنجی در بی بی سی در نقد مراجع

آقای گنجی، خاک بر دهانت باد!

آقای گنجی تو اگر می خواهی اظهار نظری کنی فقط می توانی در مورد همجنس بازها و بهایی ها و سلطنت طلبها حرف بزنی. تو باید در مورد کسانی که از جنس خودت هستند و با آنها دمخوری حرف بزنی! تو باید در مورد کسانی حرف بزنی که با آنها  برای گرفتن استخوانی چون ویزای مهاجرت و کمک مالی ،  برای سنا و کاخ سفید دم تکان میدهید.

خاک بر دهانت! هیچ عجیب نیست که در مقاله جدیدت  به مراجع ما توهین می کنی؟ هیچ عجیب نیست که دلت از دست مراجع خون باشد، روزی که تو منکر وجود مقدس امام زمان (عج)شدی، این مزخرفات امروزت قابل پیش بینی بود. و تازه این اول کار است تو در چاهی افتاده ای که قبل از تو بهایی و وهابی ها افتاده اند!

آنان که سنگ بنای تئوریک اصلاحات آمریکایی در ایران را گذاشتند ، هدف نهاییشان رسیدن به هتاکانی چون تو و کدیور و مهاجرانی  و مخملباف بود که به راحتی بتوانند مقدسات و اعتقادات این مردم را متزلزل کنند و تحقیر کنند! و البته که اربابانتان و خودتان شکست خورده اید و برای همین است که در ینگه دنیا نشسته ای و دهانت را به دشنام باز کردی! واضح است که باید ناراحت باشی، خب هر چه در سال 88  رشته بودی پنبه شد.

 

آقای گنجی، فکر کرده ای می توانی آب را گل آلود کنی و ماهی بگیری؟! برای مردم شیعه همیشه مرجعیت جایگاهی والا داشته است و امروز هم بخاطر تاکیدات بیش از پیش رهبری این جایگاه بالاتر است. اگر هم نسبت به مرجعیت معظمی همچون آیت الله وحید خراسانی ، نقدی مطرح شده است جنبه سئوال از ایشان را دارد اولا و دوما مسئله ای است دینی در شیعه اثنی عشری که هیچ ربطی به تو ندارد که معلوم نیست بر کدامین دین و مذهبی!  

من از آن مقاله هتاکانه ات این قسمت را بر می دارم که نوشته ای :« چگونه می توان از صنفی انتظار یاری داشت که پس از چندین دهه عمر، مهم ترین مسأله ای که برای آن حاضرند شورش اجتماعی برپا کنند، نمایش چهره قمر بنی هاشم است؟ چگونه می توان انتظار داشت که این مراجع به یاری این نسل بشتابند در حالی که مهم ترین دغدغه شان طرز لباس پوشیدن این نسل است و دائماً به زمامداران حاکم فرمان می دهند که با کسانی که مطابق احکام فقهی لباس نمی پوشند، برخورد باید کرد؟ گذار به دموکراسی نیازمند "فرد خودآیین" است، نه مقلد و پیرو.»

که بگویم آهای کسانی که هنوز در خوابید، این سخنان این مردک هتاک، همان صحبت های هاشم آغاجری است در مورد تمسخر مقلدین مراجع!

آقای گنجی، امثال تو با اصل دین مخالفند، فلذاست که با مظاهر دین مخالفید! با قصاص و حجاب و جهاد و شهادت مخالفید! با روحانی و مرجعیت مخالفید! هم امثال تو افراد سست عنصرید که نمی توانید حکم ارتداد سلمان رشدی را درک کنید و به امام (ره) خرده می گیرید!

آقای گنجی کور خوانده ای که بتوانی رابطه مردم با مراجع را دچار خدشه کنی! اگر هم سئوالی داریم از مرجع بزرگواری همچون آقای وحید، در کنار آن دستشان را می بوسیم که اگر امروز معارف اهل بیت به دستمان رسیده است از بزرگوارانی چون ایشان و دیگر مراجع بزرگوار  است.

امثال تو حالا حالاها باید در حسادت و بغض و کینه نسبت به مراجع و روحانیت و امت حزب الله بسوزید!

بر پیشانی ما نوشتند مجنون الحسین(ع)

بر پیشانی ما نوشتند مجنون الحسین(ع)


مادر شهید  می گفت، شش ماهه بود که رفتیم کربلا! حرم حضرت عباس(ع) کنار ضریح دیدم داره پنجره های ضریح را می مکد! خواهرش می گفت حکمت این اتفاق رو زمانی فهمیدیم که یک دستش قطع شد و بعد از چند ماه هم شبیه حضرت شهید شد!

من غم مهر حسین با شیر  از مادر گرفتم

 روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم

طفل شیرخوارمون فدای علی اصغرت، دخترمون فدای رقیه ات، خردسالمون فدای عبدالله ات ، نوجوانمون فدای قاسمت، جوانمون فدای اکبرت، زنان ما فدای زینبت، مردان ما فدای عباست، پیر ما فدای حبیبت! آخر یک عمر است که می گوییم دار و ندارمون به فدایت حسین(ع)

او یک دیپلمات انقلابی است

او یک دیپلمات انقلابی است

1-    وقتی گفته می شود یک نفر دیپلمات است آنچه به ذهنت می آید  یک آدم اتو کشیده و عصا قورت داده است که شمرده شمرده حرف می زند و  صریح صحبت نمی کند و سعی می کند نه سیخ بسوزد نه کباب!

2-    در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی پرونده هسته ای ایران اگر نگوییم بزرگترین پرونده دیپلماتیک ایران است مسلما یک از بزرگترین ها ست و مسلما طولانی ترین آنها هم هست!

پرونده هسته ای سه مسئول را تا به حال تجربه کرده است، حسن روحانی و علی لاریجانی و سعید جلیلی. و هر کدام بر اساس نگاه ویژه ای که داشتند تیم مذاکره کننده ی خود را می چیدند.

از تیم حسن روحانی، سیروس ناصری هیچ وقت به کشور برنگشت و اطلاعات این کشور را با خودش برد، موسویان هم از سوی وزارت اطلاعات متهم به در اختیار قرار دادن اسناد هسته ای به غربی ها شد ! نتایجی هم که از این تیم عاید کشور شد پذیرش تمام شرط و شروط های طرف غربی شد. از پلمپ نطنز و یو سی اف گرفته تا تعیلق فعالیت های هسته ای، و بنا به اعتراف طرف غربی پذیرش 10 سال تعلیق تمام فعالیت های هسته ای !

تیم علی لاریجانی در مقایسه با تیم قبل و با نگاه ویژه دولت نهم بر سر کار آمد و بنا بر تصمیم عزت مندانه جمهوری اسلامی بنا بر شکستن پلمپ ها  شرایط سختی را در مذاکرات پشت سر گذاشت ولی در کل نسبت به قبل موفقیت نسبی حاصل شد هر چند که جهت گیری آنها در تقابل با غرب انفعالی بود.

با روی کار آمدن سعید جلیلی در شورای عالی امنیت ملی، دور جدید مذاکرات شروع به کار کرد اما نه به نگاه ذلت پذیر و نه با نگاه دفاعی بلکه با نگاه تهاجمی و اثر گذار.

3-    جلیلی خود به فرودگاه می رود آن هم با ماشین شخصی خود، و ساک دستی اش را هم خودش می برد. با پای مصنوعی اش که بعد از جنگ جور پای قطع شده اش را می کشد با صلابت در مذاکرات حاضر می شود.

دیپلمات اول ایران در بیان مواضع خودش ترس و بیمی به خود راه نمی دهد و در آخرین مصاحبه ی خبری خود هم آن را نشان داد و نگذاشت که اشتون و 6 کشور بتوانند نتایج مذاکره را مصادره کنند.

بردن عکس شهید شهریاری و پرده برداری از نقش غرب در ترورش، برای غربی ها گران آمد و تمام تلاششان را گذاشتند که حداقل در نتایج مذاکرات بتوانند برگ برنده ای داشته باشند که با مصاحبه پایانی جلیلی دیگر این آخرین امید آنها هم ناامید شد.

4-    آنچه یک دیپلمات باید در نظر بگیرد سه اصل عزت و حکمت و  مصلحت  است. و بر اساس آنها تصمیم بگیرد و سخن بگوید! جلیلی این روزها که مردم در هیات مذهبی به عزاداری مشغولند، پرونده ای سنگین را بر عهده دارد که جهادی است دیپلماتیک با دشمنان قسم خورده اسلام. هیچ وقت فراموش نکنید لبخند های مصنوعی دیپلمات ها در جلوی دوربین ها نشان از نبردی سخت و نفس گیر در پشت دربهای بسته می دهد.

مراسم عزاداري اول ماه محرم در  روز دانشجو دانشگاه فردوسي مشهد

مراسم عزاداري اول ماه محرم در  روز دانشجو

دانشگاه فردوسي مشهد







مي خواستم مطلبي بنويسم در مورد عكس العمل حضرت آيت الله وحيد در مورد فيلم مختارنامه بنويسم كه با خواندن مطلب تحليلي سايت الف منصرف شدم چرا كه هر چه مي خواستم بگويم در ان آمده بود.

اول تشكر از دوستان سايت الف و دوم اينكه ارادت ما نسبت به آقاي وحيد باقي است مخصوصا نگاه ويژه ايشان نسبت به تعظيم شعائر ديني در ماه محرم.

http://alef.ir/1388/content/view/88511/


وقتی هوا برای تهرانی‌ها ناز می‌کند!

هوالحبیب

وقتی هوا برای تهرانی‌ها ناز می‌کند!


همیشه یکی از انتقادهای اصلی به دولت‌مردان و وکلای مجلس، تعداد بالای تعطیلات رسمی و غیر رسمی کشور بوده که به اقتصاد کشور و تولید ملی خسارت وارد می کرده است، اما این روزها پایتخت با بحرانی مواجه شده است که مسئولین را بین انتخاب دو امر یعنی اقتصاد یا سلامت مردد کرده است. مرز آلودگی هوا به حد بحرانی رسیده و سلامت سالمندان و کودکان و افراد بیمار در خطر است و افراد سالم هم به سختی در این هوا قادر به تنفس خواهند بود؛ حال سئوال اینجاست که چاره چیست؟

تعطیلی اجباری ایام هفته و تشدید طرح ترافیک اگرچه ممکن است از شدت آلودگی هوا بکاهد و یا اینکه سامانه‌ی بارشی برسد و به مدد پایتخت نشین‌ها بیاید ولی این‌همه راه حل هایی است کوتاه مدت و کم اثر که فقط چند روزی مشکل را حل می کند و این مسئله از صدر اخبار به ذیل می رسد ولی مشکل همچنان باقی خواهد بود و روزی دیگر و به شکلی وخیم تر ظهور خواهد کرد!

اما چاره‌ی کار چیست؟

1-    مشکل اصلی در حل این مشکل نبود دید سیستمی مسئولین ارشد کشور است. مسئولین باید مشکل آلودگی هوا، اثرات زیست محیطی آن، هزینه های تحمیلی درمانی آن بر سیستم پزشکی کشور، ترافیک، میزان تصادفات، میزان مرگ و میر و هزینه های تحمیلی آن، میزان تولید خودرو در کشور، ایمنی خودروها، میزان مصرف و اثر منفی آن بر افزایش آلاینده ها و... را در یک سیستم واحد ببینند و تحلیل کنند!

نمی شود سازمان محیط زیست به فکر محیط زیست باشد، اما خودروساز ما هم با بالاترین ظرفیت به تولید خود ادامه دهد، شهرداری برای خودش کار کند و... اگر واقعا آلودگی هوای تهران برای مسئولین مشکل است، در قدم اول باید در جهت حذف نگاه جزیره ای از مسئولین سازمان ها و ارگان های مربوطه گام برداشت!

نمی شود خیابان های ما با همان ظرفیت 30 سال پیش کار کند و خودروساز ما و سیستم بانکی ما و سیستم رسانه ای ما همه در جهت ترغیب مردم به خرید خودرو شخصی گام بردارند و ترافیک نشود!

نمی شود میزان مصرف سوخت و تولید آلاینده های خودروهای ما بالا باشد و میزان تولید و فروش خودروسازهای ما هر سال با رشد روبرو باشد و هوای شهرهای ما هم سالم بماند و انتظار داشته باشیم بیماری تنفسی نداشته باشیم!

اگر واقعا کسی به فکر حل این مشکل است، راه حلی به جز نگاه سیستمی داشتن به این معضل نیست، مگر اینکه آنقدر وضعیت بحرانی شود که خود مردم در یک حرکت هماهنگ و خودجوش دیگر از وسایل نقلیه شخصی‌اشان استفاده نکنند!

2-    مشکل امروز تهران، مشکلی نیست که فقط در تهران به عنوان یک کلان شهر وجود داشته باشد، بلکه تعداد زیادی از شهرهای بزرگ دنیا با آن سر و کار داشته و دارند. یکی از اصلی ترین راه هایی که برای حل این مشکل وجود دارد، در حوزه دولتی؛ فراگیر کردن خدمات دولت الکترونیک است. اگرچه در چند سال گذشته قدمی هایی در این جهت برداشته شده است ولی هنوز دراول راه هستیم. به قولی، باید آنقدر دولت الکترونیک فراگیر شود که شهروندان فقط برای تفریح از منزل خارج شوند و از وسایل نقلیه شخصی‌اشان استفاده کنند.

از سوی دیگر، دولت باید زیرساخت های تکنولوژیک و قانونی را برای فراگیر شدن تجارت الکترونیک فراهم کند که شرکت های خصوصی هم بتوانند خدمات خود را از این طریق پوشش بدهند.

بحث دورکاری که چندی است از سوی دولت عنوان شده، راه حل دیگری برای رفع این مشکل است که ارتباط تنگاتنگی با زیر ساخت های دولت الترونیک و تجارت الترونیک دارد. در کنار مباحث تکنولوژیک و قانونی، بحث فرهنگ سازی، استفاده از فضای مجازی برای معاملات و ارائه خدمات در میان مردم هم از اهمیت بالایی برخوردار است.

3-    هر از چندگاهی که یکی از شهرهای اطراف تهران به لرزه در می آید و تهرانی ها را هم لرزه های آن را احساس می کنند، بحث انتقال پایتخت به بحث روز کشور تبدیل می شود.

آلودگی هوا هم این روزها، رقیبی برای زلزله به عنوان دشمن جان تهرانی ها شده است. جدایی پایتخت سیاسی از اقتصادی، انتقال سازمان ها و وزارت خانه ها به شهرستان های اطراف و انتقال کارمندان از تهران و.... همه جزو گزینه های قابل انتخاب است ولی به‌جاست که مسئولان یک بار برای همیشه تا قبل از اینکه زلزله یا آلودگی هوا فاجعه ای انسانی به‌پا کند بحث انتقال پایتخت را دنبال کنند و زودتر قبل از اینکه اصفهان و مشهد و تبریز هم به درد های مشابه تهران مواجه نشده اند، کاری بکنند، که پیشگیری بهتر از درمان است.

صاحب این انقلاب کیست؟

هو الحبیب

صاحب این انقلاب کیست؟

قسمت شد شبی را مهمان خانواده ی یکی از شهدای دانشگاه باشیم. پدر و مادرش پا به سن گذاشته بودند. وقتی رسیدیم پیرمرد سر کوچه به انتظار ایستاده بود. وقتی به خانه رسیدیم و ما را راهنمایی کرد به داخل، مادر شهید دم در به استقبال آمده بود. خانه کوچک بود و محقر، وقتی از پله ها بالا می رفتی، مواظب بودی سرت به سقف نخورد و از دیگر سو می ترسیدی پله ای که زیر پایت می لغزد فرو نرود به زمین!  ولی احساس غریبی نمی کردی! گویی خانه ی خودت است

 

عکسهایی که در خانه شهید تاتار به دیوار بود

وصیت نامه شهید محمد تاتار خوانده شد و درخواست از پدر شهید برای خاطره گویی که اشاره کرد به حاج خانم  برای صحبت. مادر شهید هم شروع کرد به خاطره گویی و روضه خوانی. محمدش به فاصله سه روز از پسر همسایه شان شهید شده بود در ماه رمضان. می گفت در میان زنان تنها کسی بوده که برا ی محمدش گریه نکرد ه است.

پیرزن دست می کشید بر عکس شهدا و امام که در طاقچه خانه اش چیده بود و می گفت برای شادی روحشان صلوات بفرستید.

وقتی می گفت شب قبل از شهادت محمد خواب دیده است خبر شهادت پسرش را آورده اند در خانه! و دقیقا همان در عالم واقع تکرار شده است با خود می گفتم که کدامین قانون علمی بشر می تواند عشق و جنون را معنا کند براستی که این خوابهای مادران شهید را فقط عشق می تواند معنا کند. برای کسی که به دنبال حقیقت است دیدن مادر شهید تاتار کفایت می کند که ببیند چطور بعد از ببست و چند سال هنوز با پسرش زندگی می کند.

وقتی قرآن پسرش را آورد آنچنان از داستان آن قرآن می گفت که گویی هم اکنون از دست پدرش گرفته است.

قرآن شهید تاتار

 

موقع رفتن پدر شهید گفت هر چه می خواهید فقط از خدا بخواهید.

بعد از جلسه به این فکر می کردم که صاحبان این انقلاب چه کسانی هستند؟ اگر این انقلاب با صلابت ایستاده است بخاطر دعای مادران شهیدی است که پاره ی تنشان را فدای آن کرده اند.

اولین اعلامیه شهادت شهید تاتار که از بین ورقهای قرآن پیدایش کردم

 

این روزها بچه های دانشگاه پیگیر دعوت از خانواده شهدا هستند برای شب هشت محرم(شب حضرت علی اکبر) .قرار است در مسجد دانشگاه به یاد علی اکبرهای خمینی برای علی اکبر حسین به سوگ بنشینند. (دست همه شان درد نکند و اجرشان با حضرت علی اکبر و ان شاالله از خانه های شهدا دست خالی برنگردند)

نماز در مسجد ضرار

 

نماز در مسجد ضرار

خلیل یزدی، فرزند ابراهیم یزدی در مصاحبه با العربیه، دستگیری پدر خود و شرایط به وجود آمده برای او را «توهین به اسلام و مسلمانان» دانست و بیان کرد: «در شوروی سابق هم جلوی نماز مردم را نمی گرفتند اما در ایران اسلامی این کار را می کنند»

وی همچنین در پاسخ به این که آیا خبری از اتهام های دقیق دبیر کل نهضت آزادی که قرار است بر پایه آن ها محاکمه شود وجود دارد یا نه گفت: «از اتهام ها خبری نداریم و تنها اتهام را برگزاری نماز می دانیم».

ابراهیم یزدی که سران جبهه آزادی و از موثرین در فتنه ی سال گذشته می باشد در حالی در بازداشت به سر می برد که فرزندش مدعی شده است اتهام پدرش برگزاری نمازجمعه است و با این فرض در مصاحبه با شبکه وهابی العربیه جمهوری اسلامی را مورد انتقاد قرار داده است.

شایان ذکر است که سابقه نماز خواندن طرفداران آنها بر می گردد به آخرین نماز جمعه ای که به امامت اقای هاشمی رفسنجانی خوانده شد و در آن ها زنان و مردانی با علامت سبز و با کفش به نماز ایستادند و موجب تعجب نمازگزاران شدند!

استفاده از شعائر و ارزشهای دینی از اول اسلام توسط دشمنان دین،  فرصتی برای خدعه و نیرنگ فراهم می آورده است که مسلمان بی بصیرت را به تزلل در تصمیماتشان بکشانند. از همین رو در قرآن کریم در مورد مسجد ضرار آمده است:« و آنهايى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگى ميان مؤمنان است و [نيز] كمينگاهى است براى كسى كه قبلا با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود و سخت‏سوگند ياد مى‏كنند كه جز نيكى قصدى نداشتيم و[لى] خدا گواهى مى‏دهد كه آنان قطعا دروغگو هستند» (سوره توبه-آیه 107)

حتی اگر اظهارات فرزند اقای یزدی درست باشد و پدرش به خاطر خواندن نماز بازداشت شده باشد ولی نباید فراموش کرد که بلکه نماز خواندن هم می تواند جرم باشد چرا که قرآن نه تنها خواندن نماز در مسجد ضرار را باطل می داند بلکه امر به تخریب آن کرده است نه بنای آن!

منبع خبر

 

یار علی(ع) سکولار نیست!

هوالحبیب

یار علی(ع) سکولار نیست!

اگر بخواهی به یک جامعه اسلامی الگو بدهی که بهتر از میثم؟ ابوذر،سلمان،  مقداد، عمار، کمیل و میثم و ... همه در یک خط اند و یک آرمان دارند. هر چند هر یک بر اساس مقتضیات زمان و شخصیت خویش راهی را برای دفاع از ولایت برمی گزینند.

یار علی(ع) ساکت نمی نشیند ، زمانی که علی مجبور به سکوت است . بلکه بر عکس چون مولایش مامور به سکوت است اوست که باید افشاگری کند و استخوان بکوبد بر سر کعب الاحبار یهودی که حدیث جعلی نسازد. اوست که در کاخ سبز شام رسوا می کند معاویه را و بر علیه عثمان می شورد که چرا خلافت به دست بنی امیه افتاده است و به سلطنت مبدل شده است. حال اگر تبعید شده باشد و بدرقه اش را هم خلیفه قدغن کرده باشد علی به بدرقه اش می رود که بگوید ابوذرم هر چه کردی درست بود در راه دفاع از ولایت. 

یار علی در میدان جنگ نرم و سخت یار علی می ماند. یار علی هم برای علی فرمانده می شود و هم حاکم. یار علی قرار است باری از دوش علی بر دارد نه خود سنگ باشد در پیش پای مولایش! یار علی باید چنان مالک باشد.

مالک اشتر و عمار یاسر

یار علی چون مولایش در تنگنای فتنه ی امویان قرار می گیرد در وسط میدان جنگ هم شده دفاع می کند از علی، نمی گذارد مولایش تنها بماند. آنچنان حق ولایت را ادا می کند که امامش بعدها در فراغش ناله ی «این عمار» سر دهد.

یار علی محرم اسرار علی است. راز دار علی است. صندوقچه سینه ی پر از درد و عشق علی است که گنجایش یا نور و یا قدوس گفتن های علی را دارد . که علی بگویدش کمیل بگو یا رب یا رب یا رب

یار علی حتی اگر مجبور شود در دستگاه ظالم اموی مسئولیت بگیرد چون علی حکمرانی می کند و چون به وقت الوداعیش می رسد علی از مدینه به مدائن می آید تا غسلش دهد و نمازش بخواند و در قبرش بخواباند که پیامبر گفت سلمان از اهل بیت من است.

یار علی از عشق علی به جنون گر برسد جای ملامت نیست که مجنون را گر بگویند سرانجام عشقت به دار آویخته شدن از نخلی است که خود کاشته ای. عاشقانه به نخل آب می دهد و می بوسد و می بویدش که تو را مولایم بشارت داده است. جرم میثم آن بود که اسرار هویدا می کرد. جرم میثم آن بود که نه روشنفکر بود نه سکولار. نمی توانست ببیند که خلیفه در کاخ سبز شام نشسته باشد و ادعای خط پیامبری بکند و شراب بنوشد به فتوای خودش و حسین به قتله گاه برود! یار علی به قیمت جانش بر سر آرمان های علی می ایستد. برای یار علی همین بس که فرزندش امام باقر به پسر میثم تمار بگوید که ابن میثم من تو و پدرت را دوست می دارم. یک شیعه دیگر چه می خواهد به غیر اینکه مولایش از او رضایت داشته باشد؟

پرویز پورحسینی 1


1- این حدیث امام باقر بر سر در حرم میثم حک شده است

2- مختارنامه دیگر به روضه رسیده است باید چراغ ها را خاموش کرد و خیمه ی عزا به پا کرد . کم کم صدای عطش و وا محمدا از خیمه ها بگوش می رسد.

3- باز این چه شور است که در خلق عالم است

4- برنامه ی تحلیلی بعد مختارنامه را از دست ندهید مخصوصا حاج آقای طائب را .


شهادت دشمن را در سیلاب خون غرق می سازد

هو الشاهد

شهادت دشمن را در سیلاب خون غرق می سازد

قسمتی از وصیت نامه شهید حسین بهرامی

یادواره شهید بهرامی و شهید علم الهدی به همت دوستان در دانشگاه فردوسی برگزار شد. جدا از سردار باقرزاده و چند مهمان مهم دیگر مهمان ویژه این مراسم پیرزنی بود که چشمانش دیگر سوی همیشگی اش را نداشت و پاهایش توان ایستادن. عصایش را در سال ۶۰ فدای اسلام کرده بود. پیرزن شمالی مادر شهید بهرامی.

سردار دانشجو شهید حسین بهرامی

وقتی به استقبالش رفتم که بگویم مادر خوش آمدید لحظه ای از حرکاتش جا خوردم. پیرزن عصا زنان به سمت عکس پسرش رفت آنچنان می بوسید و می بوییدش که گویی الان جلویش ایستاده است.

بعد از مراسم رونمایی از نقاشی دیواری چهره نورانی پسرش زمان سوار شدن در ماشین به پیرزن گفتم مادر بچه ها همه زحمت کشیدند که شما را خوشحال کنند آیا رضایت دارید و پیرزن در جواب دست به دعا برداشت در حق بچه هایی که در این مدت زحمت کشیدند و فکر کنم همین برای بچه های برگزار کننده بس باشد به شرطی که بتوانیم حفظش کنیم.

تصویر شهید بهرامی بر روی دیوار ساختمان تشکل های دانشگاه فردوسی


لازم می دانم اینجا هم از زحمات دوستان ستاد یادواره شهدای دانشگاه فردوسی اعم از خواهران و برادران تشکر کنم. در حالی که من در سفر بودم و فقط در چیدن میوه ی تلاش های آنها حضور داشتم.

شیعه مرز نمی شناسد!

هو الحبیب

شیعه مرز نمی شناسد!

دوستی می گفت دو جور میشه رفت زیارت. یکی که از اول راه،  سرت رو بندازی پایین و بری در حال خودت. انگار فقط خودت هستی و خودت. وقتی میری داخل حرم انگار هیچ کس در حرم نیست. یکی هم اینکه اصلا بری ببینی مردم چطور زیارت می کنند، حال و هوای مردم رو ببینی، نوع زیارتشون رو، گریه شون رو، خنده شون رو،  عزاداری و دعا خوندن شون رو!

این سفر بیشتر به حالت دوم بودم! سعی می کردم به مردم نگاه کنم و رفتار آنها را زیر نظر داشته باشم، که گاهی درس داشت، گاهی تلنگر بود، گاهی تاسف بود و ...

-        نجف در ایوان طلا ایستاده بودم که چند جوان پاکستانی دنبال قبر آقا مصطفی خمینی می گشتند، یاد آن جمله حضرت آقا افتادم که گفتند این انقلاب بی نام خمینی در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست.

-        بالای سر حضرت در نجف، جا برای سوزن انداختن نبود، منتظر بودم که یکی بلند بشه که برم برای نماز. یک پاکستانی دست بلند کرد که بیا اینجا. وقتی رفتم بلند شد و جایش رو به من داد. با خودم گفتم شیعه مرز جغرافیایی نمی شناسه! مرز شیعه علی، حب علی است!

-        شیعیان لبنانی سوز و گذازی عجیب داشتند. گوشه صحن نجف و کنار حرم حضرت عباس مراسمی راه انداخته بودند دیدنی!

-        ایام شهادت مسلم ، نجف و کوفه سیاه پوش بود. بر در و دیوار با رنگ سرخ نوشته بودند سفیر الحسین(ع). حال و هوای محرم پیچیده بود در کوچه ها! دیگ های هیات ها، علم و دسته های عزاداری.

-         مسجد کوفه کنار مزار مسلم قسمت شد در عزاداری شیعیان عراق شرکت کنیم. مخصوصا آنکه ملا باسم کربلایی مداح بود و جالب آنکه  عراقیها  عشق و علاقه ی عجیبی به وی داشتند.

-        ساعت 12 شب هنگام بستن در حرم نجف، یکی از غم انگیز ترین لحظات است مخصوصا برای کسانی که شب آخر اقامتشان در نجف است.

-        زیارت قبر کمیل و میثم بسیار دلنشین بود. ناخودآگاه یاد یارانی  افتادم که برای ما امروز اسوه اند و الگو: مقداد ، ابوذر، سلمان، مالک، عمار، ...

-        بر روی تابلوی ورودی نجف از قول امام جمعه نجف نوشته بود: مواکب الحسینیه افتخارنا، هیات های حسینی افتخار ماست!

-        در نجف و کوفه هر جا می روی ردی از حسین(ع) پیدا می کنی. مسجد کوفه ، مزار یاران حسین(ع)، مسلم و هانی و مختار. مسجد حنانه و حرم نجف مقام راس الحسین(ع)

-        سامرا فقط دو ساعت توقف. از لحاظ امنیتی بیشتر اجازه ماندن نداریم. قسمت ماست که به نماز خورده ایم. نیروی های امنیتی مصرند که نماز را در راه بخوانیم. گوش نمی دهیم به نماز می ایستیم. امام جماعت عراقی است. اگر اشتباه نکنم به نام شیخ یعقوبی. قبل نماز شروع کرد رو به جمعیت عربی صحبت کردن که نماز من کامل است و نماز شما شکسته! ولی یک مرتبه شروع کرد به فارسی صحبت کردن، صدای دلنشین و خدایی ای داشت. می گفت من عرفه کربلا نیستم دعایم کنید و بعد از غربت سامرا گفت و حرم خرابه و بی ضریح امام هادی و امام عسگری. کم کم صدای گریه از میان جمعیت بلند شد. گفت شما بگید مشهد غریب تر است یا اینجا؟ اینجا خانه مهدی صاحب الزمان است که اینچنین خرابه است مردم!

قنوت نمازش دعای فرج بود، اما قنوتی بود تکرار نشدنی ! در قنوت گریه می کرد و مردم هم بغضشان شکست! نماز بود یا روضه نمی دانم ولی صدای گریه و بغض هایی بود که در قنوت نماز ها شکسته بود. هر که بود آدم خوش نفسی بود

-        روز عرفه ، کربلا، ازدحام جمعیت . به مشقت وارد حرم شدم! آنقدر شلوغ بود که تو نمی توانستی خودت را جدا کنی. جمعیت تو را با خود می برد گرد ضریح طواف می داد و از حرم خارج می کردت. گرد ضریح صدای لبیک یا حسین قطع نمی شد.

-        هندی ها عجیب شور و حالی داشتند. می دیدی تک نفره جلوی ضریح ایستاده است. برای خودش می خواند و سینه می زند  و گریه می کند.

-        یک هندی بچه ی شش ماهه اش را آورده بود به ضریح می زد برای تبرک! روضه نمی خواست هر کس می دید می گفت به فدای علی اصغر حسین(ع). اصلا در گوشه گوشه حرم امام روضه بود! اگر کسی آب می خورد، اگر کسی کفن می آورد برای تبرک، اگر بچه ی شش ماه، دختر سه ساله، پیر مرد هفتاد ساله می دیدی می شد روضه مجسم!

-        پیر مرد کاروان هم هتل ما، در راه برگشت بعد از وضو گرفتن ندای حق را لبیک گفت و چشم از جهان فرو بست تا بعد از زیارت حسین(ع) پاک از دنیا برود. قسمتش شد در وادی اسلام نجف به خاک سپرده شود. خوش به حالش!