درس‌های کیان ایرانی درباره مکتب وحدت بخش!

هوالحبیب

درس‌های کیان ایرانی درباره مکتب وحدت بخش!

عرب جاهلی تا زمانی که سر در حجاز داشت، درگیر دعواهای قبیله ای  و طایفه ای بود! چشمش را تعصب های احمقانه ی جاهلی کور کرده بود! و آن زمان که اسلام او را از منجلاب جاهلیت بیرون کشید، آنها که در ظاهر ایمان آوردند و در باطن همان بت پرست جاهلیت باقی مانده بودند در بند تعصبات عرب و عجم گرفتار امدند! و شاید حب امیرالمومنین (ع) به این دلیل در میان ایرانیان شکوفه داد و به گل نشست که او فرقی بین عرب و عجم نمی دید! و در عدالت او عرب و عجم یکی بود!

مختارنامه و دعوای عرب و عجم

مختار به مدد ایرانیان که حب علی(ع) را به سینه داشتند قیام کرد و قاتلین سید الشهدا(ع) را قصاص کرد. مختارنامه به همت میرباقری از این فرصت بسی استفاده کرده است برای آنکه بگوید عده ای فرصت طلب برای خلل در صف مسلمانان از حربه عرب جاهلی در ایجاد تفرقه و نزاع بین عرب و عجم استفاده می کردند و بیان میکند که مسلمانی نه نژاد می شناسد و نه مرز!

شهید مطهری در خدمات متقابل اسلام و ایران بیان می کند که مقیاس های اسلامی جهانی است نه ملی، قومی و نژادی! و با استناد به این آیه شریفه «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر وانثي وجعلناكم شعوبا وقبايل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقاكم»(اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست)که ملاک برتری نه ملیت است نه قوم و نه نژاد و نه جنسیت و نه هر چیز دیگر به جز تقوا!

امیرخانی و مرزهای جعلی استعمار

امیرخانی در جانستان کابلستانش تجربه اش را در مراودات خود با مردم افغانستان به قضاوت مردم گذاشته است! و همان حرفهای کیان ایرانی، سردار سپاه مختار را میان لشکر مختار به زبانی دیگر بازگو می کند و  بارها در کتاب از مرزهایی می نالد که میان دو ملت مسلمان ایران و افغانستان اختلاف انداخته است. بعد از آنکه وی با افغان ها نشست و برخاست می کند و جوانمردی مردم آن دیار را خود لمس می کند و بین خود و مردم افغان خصوصیات مشترک را درک می کند به فرهنگی که ما را از برادرانمان جدا کرده می تازد که:« اصل گرفتاری فرهنگ بی گانه ستیزی وارداتی ماست که به جای غریب نوازی سنتی ما نشسته است . بی گانه ستیزی اگر باید، بر می گردد به بی گانه ای که قصد چپاول سرزمین مان را داشته باشد، نه به هم سایه ی هم خونی که تازه دیوار بین خانه ی ما و او را همان بی گانه کشیده است»

امیرخانی به زبانی ساده و شیرین از مرزهایی می نالد که عمرش به دویست سال هم نمی رسد ولی امروز بین دو ملت تفرقه انداخته است. بارها در کتاب متقاعد می شوی، همان افغان هایی که فرهنگ غلط غربی بعضی از ما مردم ،آنها را کوچک می شمارد  وشاید هم اصلا به حساب نمی اورد ،چقدر پاک تر و  جوانمرد تر از ما مردم این طرف مرز است! و برای همین است که ملاک برتری را به ملیت و نژاد قرار نداده اند! عشق و ارادت بعضی از افغانها به امام رضا(ع)، ایرانی را شرمنده می کند که قدر چه نعمتی را نمی داند!

چرا نمی گوییم؟

ای کاش کسی می امد و می گفت در جنگ هشت ساله ما، اگر دشمن بعثی از نزدیک به سی کشور مزدور استخدام کرده بود برای جنگ با ما، ما هم برادرانی داشتیم از عراق و افغانستان که داوطلبانه در کنار برادران ایرانی اشان می جنگیدند! و شهید دادند!

اگر زائر عتبات بوده باشی مخصوصا در کربلا و نجف این احساس به سراغت می اید که چقدر فضا برایت آشناست و چقدر احساس قریبی داری با دیگر زائران هندی وپاکستانی و عرب و ترک و ...! و اگر شاید به بعضی از محله های بالا شهر همین چند شهر بزرگ کشور بروی شاید احساس غربت کرده باشی که چرا نسبت به مردم هم وطنت احساس غریبی داری؟

لذاست که ابوذر با سلمان فارسی و بلال حبشی همچون برادر است ولی با عثمان دشمن! برای همین است که اکثر شیعیان جهان در بحرین و کویت و عراق و ترکیه و هند و پاکستان و ... مقلد آیت الله خامنه ای و آیت الله سیستانی هستند و برایشان هم مهم نیست که این دو مرجع عالیقدر ایرانی هستند! که ملاک برتری آنها ایرانی بودن آنها نیست! برای همین است که سید حسن نصرالله برای خیلی از ایرانیها از بسیاری سیاسیون داخلی عزیزتر است با این که عرب است!

مکتب اسلام وحدت آفرین است نه مکتب ایرانی!

اگر قرار باشد ملاک برتری ایرانیت باشد، باید گفت ایرانیت بر اساس کدام مرز؟ مگر نه این است که مرزها در طول این 1400 ساله بارها و بارها تغییر کرده اند؟ و خانواده های ایرانی و عراقی و عربی و ... با هم وصلت ها داشته اند که دیگر نمی توان گفت فلان فرد 100% ایرانی است و یا عربی!

بزرگان همیشه تاکید بر وحدت مسلمانان داشتند، وحدتی که پایه هایی مشخص و روشن دارد. قبله مشترک، پیامبر مشترک و کتاب مشترک! دم از قوم و نژاد زدن  همان تعصبات عرب جاهلی است که بذر اختلاف را میکارد برای استعمار که درخت احساسات ناسیونالیستی را بارور کند تا اختلاف و تفرقه را به بار بنشیند!



کیان :

هر ندائی شنیدی، که بوی تفرقه می داد، بدان که از حلقوم دشمن است


 

زمانی که فتنه سبز و جریان انحرافی هم صدا می شوند!

هوالحبیب

زمانی که فتنه سبز و جریان انحرافی هم صدا می شوند!

گویند مردی زیرک و دغلکار اما با ظاهری آراسته و غلط انداز در روستایی به داد و ستد می پرداخت و هر بار که جهاندیده ای فریاد بر می آورد که آی مردم دقت کنید با چه کسی مراوده و پول رد و بدل می کنید ! هوشیار باشید که پولتان به حرام مخلوط نشود! مردمی که در ده اصلا آهی در بساط نداشتند که بخواهند در داد و ستد با دغلباز منفعتی داشته باشند با ادله ی پیرمرد جهاندیده به همراهی او بلند شدند. آن دسته از مردم روستا هم که مال و منالشان از راه کسب حلال به دست آمده بود و به دلیل شکی که به دغلباز داشتند وارد معامله با او نشده بودند به حمایت از پیرمرد برآمدند اما یک عده که خیلی هم در حلال و حرامی پول و ثروت ادعا داشتند ولی در معامله با دغلباز منفعت داشتند سکوت کردند تا در منفعت و سودشان کاستی ایجاد نشود.

اما کار بالا گرفت و مردم روستا که به حرف پیر گوش داده بودند که: اگر با او و افرادی که با  او معامله می کنند وارد داد و ستد بشوید، درآمد شما هم به حرام مخلوط می شود و لقمه تان حرام می شود و زندگی تان می شود تباه!

کم کم مردم کسانی را که با مرد دغلباز معامله میکردند را هم تحریم کردند! هنوز چند روزی از تحریمشان نگذشته بود که یکی یکی شروع کردند علیه مرد دغلباز سخنرانی ها و خطبه های غرا خواندند که ما از اول می دانستیم او مشکل داشته است و سعی مان هدایت او بود و گرنه که ما از شما مسلمان تریم مطمئنا!

حکایت ما با بعضی از سیاسیون در فتنه ی سال 88 همین بود! چه شد که بعضی حضرات در روزهایی که میرحسین و کروبی نظام را متهم می کردند و ولایت فقیه را تخریب، در پستوهای خانه پنهان شده بودند و هنگامی که مردم به میدان آمدند و فتنه گران را رسوا نمودند، به یکباره زبان باز نمودند؟!

جالبتر آنکه در روزهایی که نقد زدن به جریان انحرافی دولت همه گیر شده است همان ها که دیروز خجالت می کشیدند دم از ولایت بزنند امروز سینه چاک ولایت شدند! ان شاالله که این بار بخاطر خدا باشد نه خرما!

اما مسلما فضای آنها با شخصیت های برجسته ای همچون حضرت علامه مصباح متفاوت است که چه در غبار فتنه های دولت اصلاحات، عمار انقلاب شد و چه در فتنه 88 و چه در فتنه جریان انحرافی! و چه باک که در هر سه مرتبه از سوی فتنه گران مورد تهمت و توهین قرار گرفت ولی ارام ننشست تا دفع فتنه کرد. توهین و تخریب شخصیت علامه نقطه وحدت خاتمی و موسوی و کروبی و مشایی شده است و این زمانی است که فتنه سبز و جریان انحرافی هم صدا می شوند!

اما با همه ی این هیاهوها پیر جهاندیده آبرویش را گذاشته است برای دفاع از نظام اسلامی و آرمانهایش.

بی هنری، هنر نیست آقای آستان قدس!

 

بی هنری، هنر نیست آقای آستان قدس!

آستان قدس را همیشه جدا دیده ام از رضوی، برای من که در مدارس وابسته به آستان درس خواندم و روزگاری روزنامه اشان را می خواندم فضای فرهنگی آستان قدس خیلی دور از ذهن نبوده. اگر نام امام رضا (ع)  را از سر در مدرسه بردای و نام قدس را از بالای روزنامه و مثلا بگذاری مدرسه ...........و روزنامه  ....... فرقی با امروزش نمی کند(البته نباید زحمات معدود معلم های ارزشی آن را نادیده گرفت) ولی همیشه این افسوس برایمان باقی بود که این چنین دم و دستگاهی با این عرض و طول و با این ثروت مالی و مهمتر از همه انتساب به حضرت شمس الشموس علی بن موسی الرضا، نه تنها می تواند در شهر مشهد تحول فرهنگی عظیم ایجاد کند که باید تمام کشور را متاثر کند اما حیف!

حیف که نه تنها در مشهد کاری نمی کنند که در خود حرم مطهر هم کاری در شان نام آستان انجام نمی شود. این همه زائر از کشورهای مختلف جهان، اما دریغ از کمی تاثیر گذاری؟ هر کس وارد این حرم شود ، گویی دلش را در دست گرفته است برای دلداگی و آنچنان روح سبک می شود که آماده پذیرش حرف حق است! اما حیف که فرصت است که از دست می رود و آه دلسوزان ...

حرف و نقد از عملکرد آستان قدس بسیار است اندر مباحث مالی و عمرانی و فرهنگی و حرم و ... اینکه یا ، بد کار کرده اند و یا کم کار کرده اند ( البته مطمئنا کارهای خوب هم انجام شده است) همه را گفتم که بگویم آقایان اگر هنری ندارید و اگر کار نمی کنید، رسم جوانمردی نیست که اثری را که شب و روز برایش زحمت کشیده اند به مانند نوشیدن یک لیوان اب یخ در ظهر تابستان پاک کنید!

اقایان، بی هنری، هنر نیست!

 

شایعه تجاوز در سایه عقلانیت گم شده در دانشگاه فردوسی


هو العادل

شایعه تجاوز در سایه عقلانیت گم شده در دانشگاه فردوسی

حادثه ی دانشگاه فردوسی مشهد نمونه ای بود از عملکرد ناجوانمردانه ی رسانه های ضد انقلاب در قبال کشور. بی بی سی فارسی که همین چند هفته پیش گزارشی را به دفاع از همجنس بازهای ایرانی در سایت خودش منتشر کرده بود به ناگاه با انتشار شایعه تجاوز، به آه و فغان پرداخت و دم از مسلمانی زد.

مسلما از ضد انقلابی که نه به دین پایبند است و نه به انسانیت و آزادگی، انتظار راستگویی نمی رود ولی تاسف از سایت ها و روزنامه های داخلی که برای پرکردن صفحات خود خبر دروغ را منتشر کردند تا بازارگرمی کنند.

متاسفانه عده ای که حیف نام دانشجوی برایشان با ساختن شایعات بی اساس در دانشگاه سعی در ملتهب کردن فضا در ایام امتحانات داشتند. سناریویی که در 5 سال گذشته فردوسی هر سال به بهانه ای کلید می خورد و چند شب تجمع و تحصن را باعث می شود.

امسال هم بهانه به جای مباحث سیاسی و یا غذای سلف انتشار خبری بود که نه تنها یک عده دانشجوی سیاسی ضد انقلاب را به وسط معرکه کشاند بلکه بیشتر بچه های مذهبی و ارزشی را احساسی کرد و به میدان آورد. متن پیامک با سلام بر حضرت زهرا شروع میشد و اینکه چه نشسته اید که بر سر قبور شهدای گمنام دانشگاه به دختری بی پناه تجاوز شده است، کمی بعدتر خبر می پیچد که بدن نیمه جان و عریانش پیدا شده است و بعد گفته می شود حالش در بیمارستان وخیم است !!!

و دریغ از کمی تعقل و تامل از حضرات مسئولین دانشگاه و آقایان و خانم های ارزشی تجمع کننده که آیا از اصل خبر مطمئنید یا نه؟ بعد تایید یا انکار کنید!!! بعد بگویید دزدی بوده یا زمین خورده یا تجاوز بوده؟ کسی کاری به اصل ماجرا ندارد بلکه همه احساسی اند و شعار می دهند و دریغ از کمی عقلانیت!

بعد که پیگیری ها نتیجه می دهد و معلوم می شود که ماجرا نه در سر قبر شهدا بوده است و نه در شب و نه تجاوز! و خانواده که مات و مبهوت که ماجرا چیست؟ و چرا آبروی دخترشان خرج بازار گرمی ضد انقلاب خارجی و معاند داخلی  است که کوس رسوایی اشان عالمی را پر کرده است و ندانم کاری عده ای که نام مذهبی و ارزشی را بر خود نهاده اند وو تعلل مسئولینی که سکوت بیجایشان مسئله ی داخلی دانشگاه را به فرصتی برای موج سواری و اتهام پراکنی ضدانقلاب علیه نظام اسلامی  مبدل کرد و آبروی مسلمانی را حراج سر هر بازاری نمود!!!  

معتقدم قانون عدم ورود نظامیان به دانشگاه ها اشتباه است و دلیلش همین که مگر یک دانشجو نمی تواند مجرم باشد؟ و مگر انتظامات دانشگاه ها قادر به برخورد همه جانبه با متخلفین و مجرمین هستند؟ و مگر در همین محدوده توانایی از آنها از سوی خود دانشجویان حمایت شده اند که جرات نظارت بر ورود و خروج دانشجویان از درب های دانشگاه را داشته باشند؟ هر زمان که انتظامات به کسی شک کرد و از او کارت دانشجویی برای ورود خواست عده ای غوغاگر در دانشگاه به مخالفت و تهدید برخواستند و عجب که امروز در دانشگاه مشهد اتفاقی افتاده همان ها به انتظامات حمله می کنند که کاهلی کردی!!! اگر امروز کاهلی حراست و انتظامات در دانشگاه چنین اتفاقی را رقم زد بی شک دلیلش تخریب ها و تضعیف  های جریانات منحرف اخلاقی و سیاسی بوده و عدم حمایت عامه دانشجویان!

متاسفانه فضای دانشگاه به جای آنکه به عقلانیت آراسته باشد احساسات جوانی حکم فرما شده است. سبز و ارزشی و محجبه و بی حجاب و .... اوج فعالیت دانشجویی را در تجمع می بینند و فریاد زدن و اعتراض کردن و شیشه شکستن و ... و این یعنی افول سطح فکر و اندیشه در جایی که قرار است مرکزش باشد.

در حادثه ای که در دانشگاه فردوسی رخ داد، مدیران دانشگاه عدم توان خود را در مدیریت بحران نشان دادند و  به نظام اسلامی هزینه وارد کردند و عده ای هم که خود را دانشجوی ارزشی می دانستند  و حاضر شدند همنوا با رسانه های ضد انقلاب بر طبل دروغ تجاوز بکوبند و تشکل های دانشجویی دانشگاه را به دلیل عدم همراهی آنها در همنوایی با دشمنان انقلاب مورد توهین و تهمت قرار دادند، هم بی بصیرتی خود را نمایان کردند و به مانند مسئولین دانشگاه به نظام مقدس جمهوری اسلامی ضربه زدند و هزینه وارد کردند تا عده ای ضدانقلاب بی دین برایشان سوت و کف بزند!

 


 پ.ن1: هی محتسب مستی مگر بد می زنندم// گویا به جرم مستی ام حد می زنندم

پ.ن.2: کاش در باغ زمین هم میوهٔ ممنوعه بود//  بلکه آدم‌ها از این ویرانه بیرونم کنند

 به قیمت بازی با آبروی یک دختر

همه‌چيزدرباره شايعه تجاوز به یک‌دختردانشجو

منتفي شدن بحث تعرض به دانشجوي دختر مضروب دانشگاه فردوسي

اظهارات پدر و مادر دانشجوی آسیب دیده:

پدر

مادر


مکتب ایرانی و جمهوری ایرانی از یک آبشخورند!

هوالحبیب

سير نفوذ و انحراف در دولت‌هاي پس از انقلاب/

مکتب ایرانی و جمهوری ایرانی از یک آبشخورند!

رجانیوز










بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با روی کار آمدن دولت موقت، انقلابیون در محک آزمایش قرار گرفتند، آنها که تا دیروز خود منتقد وضع موجود بودند، باید خود کشور را اداره می کردند و مسئولیت های حکومتی را که تازه داشت شکل می گرفت، بر عهده می گرفتند. 

در سال‌های اول قبل از انقلاب به دلیل نبود شناخت کامل در مردم به سیاسیونی که در معرض انتخاب بودند و ورود عده ای با چهره نفاق به عرصه های حکومتی، جریان های مختلف انحرافی سیاسی، عقیدتی، اقتصادی و... در کشور ظهور کردند. 
 
دولت موقت و بعد از آن دولت بنی صدر به دلیل همین انحراف با مردم و اعتقادات و آرمان‌هایشان از سوی مردم به کنار گذاشته شد. از دولت شهید رجایی تا امروز دولت های مختلف با نگرش های سیاسی متفاوت بر سر کار آمدند که به دلیل مراقبت نكردن از جایگاه مسئولیت و حکومتی که مردم به آنها واگذار کرده اند یا از جانب شخص اول دولت و یا اطرافیان، فرصت برای سوء استفاده از قدرت و زاویه گرفتن از جریان اصیل مردمی و ایجاد جریان انحرافی در کنار آن به وجود آمده است. هر چند حضور جریان انحرافی نتوانسته است جهت گیری کلی کشور را عوض کند ولی در سرعت حرکت قطار انقلاب اسلامی خللی وارد کرده اند. 
 
سازمان مجاهدین 
 
جریانی که متهم اصلی حادثه انفجار نخست وزیری در هشت شهریور بود، در دل دولت شهید رجایی حضور داشت و با حرکت نفاق گونه، جایگاهی برای خود به دست آورد. این جریان توانست در دولت موسوی نيز چند وزارت‌خانه را تصاحب و با شخص نخست وزیر رابطه ای عمیق بر قرار كند. حضور این جریان در صحنه‌ی اصلی دولت آقاي هاشمي رفسنجاني ادامه پیدا يافت تا زمانی که در دولت پس از آن، بار دیگر در مجلس و دولت به‌صورت پررنگی نمایان شد. آلوده بودن این جریان به انحراف های عقیدتی و سیاسی در کنار مفاسد اقتصادی آن موجب شد اوج عناد و دشمنی‌اش را با کشور در فتنه‌ی 88 نشان دهد. 
 
کارگزاران سازندگی 
 
با پایان جنگ و آغاز ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی، بحث اصلی کشور، سازندگی و رفع خسارت های ناشی از جنگ شد. دولت با گرفتن وام های مختلف از نهادهای بین المللی و اجرای سیاست های پولی آنها کشور را به سمت مشکلات اقتصادی عدیده ای سوق داد. نوع نگاه اقتصادی دولت سازندگی با نوع نگاه حضرت امام و رهبری انحرافی بارز داشت. تا جایی که مسئولین دولت سازندگی اشکارا بیان می داشتند که برای رشد و توسعه کشور ناچار باید محرومین و مستضعفان در زیر چرخ توسعه له شوند! 
 
این نوع نگاه اقتصادی در خود دولت سبب ایجاد یک طبقه‌ی جدید در تقسیم بندی سیاسی شد. تفکری مبتنی بر نگاه تکنوکرات ها که خود نام کارگزران را بر خود نهادند که حلقه ی اولیه اش را خانواده رییس جمهور وقت تشکیل می داد و بقیه وزيران و معاونان دولت هم حلقه‌ی دوم را تشکیل دادند. صبغه‌ی اصلی این جریان در سال‌های اول اقتصادی بود، به طوري که در بیشتر پروژه های مهم اقتصادی کشور مانند بانک ها، دانشگاه آزاد، شرکت های هوایی و به‌ويژه در نفت حضوری فعال داشت. 
 
اما زمان زیادی نگذشت که انحراف‌هاي اقتصادی جریان کارگزارن خود را نشان داد و غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران، به‌عنوان يكي از شاخص‌ترين چهره‌هاي اين جريان به پای میز محاکمه کشیده شد. 
 
با سیطره‌ی جریان كارگزاران بر شاهراه های اقتصادی کشور، خیز بعدی برای گرفتن مراکز فرهنگی برداشته شد. در این میان جریانی که بعدا اصلاحات نام گرفت با پشتیبانی اقتصادی کارگزاران توانست در انتخابات دوم خرداد 76 به پیروزی برسد و به اين ترتيب کارگزاراني‌ها تسلط خود را بر وزارت خانه های اقتصادی کشور در دوران اصلاحات هم ادامه حفظ كردند. 
گروه گرایی با محوریت خانواده شخص رییس جمهور در این دوره موجب شد اولین حزب دولت ساخته پس از انقلاب شکل بگیرد. حزبی که از همان ابتدا با زاویه گرفتن از جریان انقلاب هر روز بر طبل جدایی از مردم و رسوایی‌اش بیشتر می کوبید. مهاجرانی که در دولت خاتمي توانست وزیر ارشاد شود و مهدی هاشمی رفسنجاني از جمله افراد مؤثر بر حزب كارگزاران بودند که امروز به دلیل جرايم متعدد به لندن گریخته اند. 

دوم خرداد 
دوره جريان موسوم به دوم خردادي تکمیل کننده‌ی جریان انحراف اقتصادی در دولت سازندگی در زمینه فرهنگی و سیاسی بود. بی و بند باری فرهنگی در این دوره با حضور مهاجرانی در رأس وزارت ارشاد شتاب زیادی گرفت و جریان انحرافی سیاسی هم با مدیریت حلقه کیان و مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری انحراف سیاسی را کلید زد. اصلی ترین گزینه جریان انحرافی که رهبری آن را اشخاصی مانند حجاریان بر عهده داشتند، ایجاد حاکمیت دوگانه در نظام جمهوری اسلامی بود. موضوعي که بارها در دوره اصلاحات با پی‌ریزی ماجراهایی مانند قتل های زنجیره ای و کوی دانشگاه با بمباران تبلیغاتی روزنامه های زنجیره‌ای پیگیری شد و در سال های آخر دولت در قالب مجلس و لوایح دوقلو ادامه پیدا کرد و به شکست انجامید. 
 
دومین حزب دولت ساخته در دولت خاتمی شکل گرفت و بیشتر اعضای دولت به عضویت آن در آمدند. حزب مشارکت در کنار سازمان مجاهدین بیشتر فتنه های دوران اصلاحات را رهبری می کردند. 
جریان انحراف در اين دوره بیشتر ناشی از انحراف‌هاي فکری بود که محوریت آن را حلقه‌ی کیان بر عهده داشت. این انحراف در عرصه سیاست به‌ويژه سیاست خارجي نمود ويژه‌اي داشت. قبول تعلیق فعالیت های هسته ای در کنار نامه‌ی ذلت بار دولت وقت به کاخ سفید تنها نمونه هایی از اين جریان انحرافي بود. دیدارهای خاتمی با جورج سوروس و رهبری فتنه 88 نيز يكي ديگر از نقاط سياه كارنامه اين جريان انحرافي است. 
 
جريان نفوذي منحرف 
 
اقبال به محمود احمدی نژاد در دولت های نهم و دهم از سویی بخاطر شعار های انقلابی و دینی‌اش بود که سال‌ها فراموش شده بود و از سوی دیگر ناامیدی از جریان های انحرافی دولت های قبل که دست‌شان برای مردم رو شده بود. 
حركت رو به جلوي دولت نهم در زنده كردن گفتمان عدالت و خدمات و تغيير چارچوب‌هاي مديريتي از تحكم بر مردم تا نوكري آن‌ها و احياي ادبيات انقلاب اسلامي و امام خميني در حوزه سياست خارجي، نمايش كارآمدي جريان اصولگرايي بود، به‌طوري كه رهبر معظم انقلاب نيز بارها از زنده شدن اين رويكرد و خط خدمت در دولت تقدير و تأكيد كردند كه اين دولت، قطار انقلاب اسلامي را به ريل اصلي خود بازگرداند. 
 
با اين حال، در دولت دهم اگرچه خط خدمت از سوي عناصر خدوم و اغلب وزيران متعهد دولت با شتاب پيگيري شد كه در نهايت منجر به اجراي بزرگ‌ترين طرح تاريخ اقتصاد كشور شد اما يك جريان نفوذي كه اتفاقاً در حوزه خدمات‌رساني به مردم حضور مؤثري ندارد، شروع به حاشيه‌سازي و ايجاد مساله براي دولت با روش‌هايي مانند ايجاد تقابل ميان قوا و نهادهاي قانوني كشور، درگير كردن كشور به مسائل انحرافي و اعمال برخي رانت‌ها و مفاسد اقتصادي كرد. 
 
اگر در سال 88 شعار استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی از سوی فتنه گران سر داده می شد، طولی نکشید که همان کلام با رنگ و لعاب دیگری از سوی جریان نفوذي در دولت در قالب نظریه مکتب ایرانی تكرار شد. 
 
نقطه هدف مکتب ایرانی و جمهوری ایرانی هر دو کنار گذاشتن اسلام از مناسبات جامعه بود و هر دو از یک آبشخور می نوشند و آن‌هم پر رنگ کردن نگاه ناسیونالیستی به جای نگاه دینی و ارزشی است. به همین منظور، همان طور که در زمان اصلاحات تخت جمشید قداست پیدا کرد، در اين دوره هم منشور کوروش همان نقش را بازی می کند. 
 
خاتمي برای نفوذ خود در خارج از کشور سازمان گفتگوی تمدن ها را ایجاد کرد و جریان انحراف اکنون شورای ایرانیان خارج از کشور را به‌وجود آورده است. رییس دفتر خاتمي با خانم های بازیگر نشست و برخاست می کند و رییس دفتر رییس جمهور در زمان دولت دهم همچنین. 
جریان‌های انحرافی مکمل هم عمل می‌کنند در مقابل نظام اسلامی 
 
جریان های انحرافی در طول سال‌های بعد انقلاب به تجربه نشان داده اند که مکمل هم عمل می کنند در مقابله با نظام اسلامی. در فتنه ی سال 88 سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در کنار جریان اصلاحات با محوریت حزب مشارکت و با همراهی برخي از اعضاي خانواده آقای هاشمی و حزب کارگزاران سازندگی در قدم اول قبل از انتخابات به‌صورت هماهنگ اقدام به تخریب احمدی نژاد کردند و در قدم دوم و بعد از انتخابات هم‌کلام و هم قدم با منافقین و ضد و انقلاب و سلطنت طلب به رکن اصلی نظام جمهوری اسلامی، یعنی ولایت فقیه حمله ور شدند. 
 
نکته‌ی قابل تامل این است که جریان انحرافی که در دولت نهم در حاشیه بود و در دولت دهم توانست قدرت خود را بیشتر کند، در طول این سال‌ها تقریبا هیچ واکنشی به جریان انحرافی تجدید نظر طلب دولت های قبلی و فتنه گران بعد انتخابات از خود نشان نداده و جریان فتنه هم نسبت به رهبر جریان انحرافی در دولت و اهداف و عملکردش واکنش جدی از خود نشان نداده است که گاه در پنهان و گاه در آشکار به تایید آنها هم پرداخته اند، چرا که جریان انحرافی در دولت فعلی هم همان هدف انها را دنبال می کند یعنی تضعیف ولایت فقیه! 
 
تجربه‌ی این سه دهه انقلاب اسلامی نشان داده که مردم بسیار با بصیرت تر از به ظاهر خواص عمل کرده اند و در حرکت رو به جلوی خویش معطل اشخاص نمی شوند و اگر در دوره ای به کسی اقبال نشان داده اند اقبال به جریان و تعبير رهبري اقبال به خط خدمت است نه شخص. 
 
دشمنان همیشه در طول این سال ها به اشکال مختلف در صدد انحراف در حرکت عظیم مردم در جمهوری اسلامی بوده اند و چون هیچ وقت نتیجه نمی گرفتند، سرمایه گذاری خود را بر روی خواص جامعه انجام داده و هر چند توانسته اند خواصی را از جامعه اسلامی جدا کنند ولی نتوانستند حرکت جمهوری اسلامی را متوقف کنند.