حاشیه ای بر نوع اعتراضات به حسین علایی و عماد افروغ به عنوان ضد ولایت فقیه  

هو الحبیب

حاشیه ای بر نوع اعتراضات به حسین علایی و عماد افروغ به عنوان ضد ولایت فقیه

این چند روزه صحبت ها و سخنانی از سوی بعضی از خواص کشور انجام شده است که فرصت را برای موج سواری ضد انقلاب در خارج از کشور فراهم آورده است و در داخل هم اعتراضات مردمی و رسانه ها را به آن اظهار نظرات در پی داشته است.

منظورم به صورت خاص برمی گردد به مقاله آقای حسین علایی در روزنامه اطلاعات و صحبت های دکتر عماد افروغ در برنامه پارک ملت. در ابتدا باید عنوان کنم که نگارنده بر صحبت های و رفتار های کسانی که از آنها نامبرده شده انتقاداتی داشته و بسیاری از انتقاداتی را که از سوی نیروهای ارزشی و انقلابی کشور به عملکرد آنها در جریان فتنه 88 گرفته می شود را وارد می دانم. اما آنچه قرار است در این مطلب به آن پرداخته شود نقد رفتار گروهی از به ظاهر دلسوزان انقلاب است در برخورد با رفتار های بعضی از سیاسیون و نه صرفا کسانی که نام شان در این مطلب می رود؛ که به فرموده ی رهبر انقلاب ،که در ادامه ی مطالب مشروح آن ذکر می شود ، می تواند گاهى اوقات ضررها و لطمات بزرگى بزند.

1-    مقاله ی حسین علایی در روزنامه ی اطلاعات هر چند خودش بعد از اعتراض هایی که انجام گرفت موضع گیری صریح کرد، مورد سو استفاده ی ضد انقلاب قرار گرفت. حال در واکنش به چنین اشتباهی از سوی سردار علایی در ایجاد فرصت برای دشمنان نظام برای حمله تبلیغاتی بر علیه جمهوری اسلامی، نامه ی جمعی از سرداران خوشنام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فضا را کاملا شفاف کرد، که نقدی و واکنشی بود به موقع و درست به آن اشتباه. اما در کنار چنین حرکت در خور تقدیری تجمع گروهی در مقابل منزل علایی و شعارهایی که بر در و دیوار منزل وی نوشتند، عملی خارج از سیره اسلامی و سیره و منش رهبر انقلاب بود.

2-    عماد افروغ در برنامه پارک ملت نقد هایی را بر سیستم انتخابات خبرگان و دولت و ... وارد کرد. صدا و سیما اگر سخنان افروغ را در یک برنامه ی نظری و با حضور کارشناس خبره ی دیگری و در قالب آزاد اندیشی و مناظره انجام می داد، آنگاه سخنان افروغ در نقد سیستم حاکمیت در قالبی می گنجید که رهبر انقلاب سالها ازکمبودش در کشور گله کرده اند، یعنی کرسی های آزاد اندیشی و نظریه پردازی. اما متاسفانه در این مدت به جای اینکه مطالبی در نقد منطقی سخنان افروغ مشاهده شود ، پیامک های بسیاری مبنی بر ضد ولایت فقیه بودن دکتر افروغ و درخواست مبنی بر اینکه به برنامه پارک ملت اعتراض خود را اعلام کنید رد و بدل شد! که به نظر می رسد که با نگاه رهبر انقلاب ، در تضاد است! و این سئوال پیش می آید که چرا عده ای بر خلاف نظر حضرت آقا،  اصرار بر ضد ولایت فقیه کردن افراد دارند؟

3-     متاسفانه گاه گاه در کشور شاهد  افراطی گری هایی به نام انقلابی گری هستیم. زمانی که فردی در مسیر انقلاب اسلامی اشتباهی کرد یا می شود با منطق و اخلاق اسلامی به او برخورد کرد که نتیجه اش اصلاح و برگشت وی به مسیر اصلی است که فلسفه ی امر به معروف و نهی از منکر برای همین اصلاح شدن است و یا اینکه با برخورد غیر منطقی و گاه غیر اسلامی از جانب عده ی قلیلی افراطی او را از دایره ی انقلاب اسلامی خارج کرده و تبدیل به منافق و بعد از آن معاند نمود یعنی عملی در راستای جذب حداقلی و دفع حداکثری بر خلاف خواسته ی رهبر انقلاب!

 البته شکی نیست نکات فوق شامل آن عده از افراد نیست که خود اصرار بر نفاق و عناد خود نسبت به جمهوری اسلامی دارند، و اگر کسی بر علیه نظام جمهوری اسلامی اقدامی انجام داد مطابق با قانون باید با آن برخورد شود.

4-    آنچه تا به حال گفته شد شکل  برخود با منتقدین است، خالی از لطف هم نیست که نگاهی به سیره ی اهل بیت در برخورد با هتاکان بیاندازیم: مردی از اهل شام وارد شهر مدینه شد. به خاطر تبلیغات سوء معاویه ، آن مرد کینه ای عمیق از امام علی (ع) و فرزندانش در دل داشت، آنگاه که امام حسن (ع)را سوار بر مرکب دید، زبان به ناسزا گشود و با صدای بلند به لعن و نفرین آن حضرت پرداخت؛ اما امام در برابر این یاوه گویی ها سکوت کرد. وقتی مرد شامی به سخنان زشت و ناپسندش پایان داد، امام حسن (ع) نزد او رفت و لبخند زنان سلام کرد و مهربانانه فرمود: «جناب آقا! به گمانم (در این شهر) غریبی و گویا سوء تفاهمی پیش آمده است. اگر بخواهی خشنودت کنیم، چنین می کنیم و اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم و اگر راهنمایی بخواهی راهنماییت می کنیم و اگر در بردن بار یاری بجویی، بارت را می بریم و اگر گرسنه باشی سیرت می کنیم و اگر بی لباس باشی لباست می دهیم و اگر نیازمند باشی ثروتمندت می سازیم و اگر فراری باشی پناهت می دهیم و اگر حاجتی داشته باشی آن را برآورده می کنیم. حالا خوب است اسباب و وسائلت را برداری ونزد ما بیایی و تا هنگام رفتنت (از مدینه) مهمان ما باشی که این برای تو بهتر است؛ زیر ما خانه ای بزرگ و آبرو و احترامی زیاد و مالی فراوان داریم (و به خوبی می توانیم از تو پذیرائی کنیم)»

مرد شامی از شنیدن این سخنان محبت آمیز و جوانمردانه درگرگون شد و از برخورد نادرستش پشیمان گشت و در حالی که از ندامت می گریست گفت: «گواهی می دهم که تو جانشین خدا در زمینی. خدا بهتر می دانست که رسالت خویش را به عهده چه کسی قرار دهد. تو و پدرت علی منفورترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوب ترین مردم نزد من هستید».

5-    نگاهی به سیره و نظرات رهبر انقلاب در مورد تعریف ضد ولایت فقیه و مصادیق آن هم به عنوان حسن ختامی بر این یادداشت :

1-5            «بدون تحقيق نبايستى افراد را متهم كرد. به ظواهرِ خيلى ابتدايى نبايستى نسبت به وجود جرمى در كسى حكم كرد؛ مثلاً الان رايج شده كه بعضيها را به اندك چيزى «ضد ولايت فقيه» مى‏گويند! معلوم نيست اگر كسى يك وقت در جايى يك كلمه حرفى زد، اين ضديت با ولايت فقيه باشد. البته ضديت با ولايت فقيه، يعنى ضديت با اصيل‏ترين و ركين‏ترين اصول و اركان نظام جمهورى اسلامى - شكى نيست - منتها ضديت معنايى دارد. مثلاً يك نفر هست كه عليه اين معانى مى‏نويسد يا حرف مى‏زند، يا با موقفها و مواضعى كه از طرف دستگاه رهبرى يا از طرف رهبرى گرفته مى‏شود و طبق قانون اساسى سياستهاى اصلى نظام را تشكيل مى‏دهد، صريحاً و غالباً - ولو نه دايماً - مخالفت مى‏كند، يا در مواقع حساس مخالفت مى‏كند؛ اينها ضديت است؛ ليكن آن كسى كه حالا يك وقت در جايى يك كلمه حرفى زده، يا مثلاً نسبت به چيزى عكس‏العملى نشان داده، اين ضديت محسوب نمى‏شود. در زمان امام(رضوان‏اللَّه‏عليه) ما مى‏ديديم كه ايشان مطلبى را مى‏فرمودند، اما در مجلس همه به آن رأى نمى‏دادند؛ نمى‏شود گفت اينها ضد ولايت فقيه‏اند. من يادم هست كه يك وقت راجع به راديو و تلويزيون يك نظر اين بود كه رؤساى سه قوه، شوراى عالى راديو و تلويزيون باشند؛ همان شوراى سرپرستى‏يى كه سابق بود. بنده خودم با ايشان صحبت كرده بودم و مى‏دانستم كه نظرشان اين است كه رئيس جمهور و رئيس مجلس و رئيس قوه‏ى قضاييه، اعضاى شوراى سرپرستى را تشكيل بدهند. قاعده‏اش هم همين بود كه وقتى مى‏گويند سه قوه نظارت كنند - كه در قانون اساسى قبلى، تعبير اين‏گونه بود - بايد شورايى با اين تركيب تشكيل شود؛ آسانترين وجهش اين است. وقتى اين پيشنهاد به مجلس آمد، آقاى هاشمى آن را مطرح كردند؛ اما با اكثريت قاطعى رد شد! با اين‏كه ايشان هم گفتند كه اين نظر امام است، اما فقط عده‏ى معدودى به آن رأى دادند! واقعاً نمى‏شود به آن اكثريت گفت كه شما ضد ولايت فقيه هستيد؛ نه، همه‏شان هم فدايى امام و علاقه‏مند به امام و مخلص امام بودند؛ خيليهايشان هم جبهه‏برو بودند؛ اما اين حرف را قبول نداشتند؛ بنابراين بايد واقعاً اين چيزها از هم تفكيك بشود. در همان وقت ما كسانى را مى‏شناختيم كه به فلان مركز مى‏رفتند و صحبت مى‏كردند و در اصلِ اعتبار نظر ولايت فقيه خدشه مى‏كردند! اين حرفها مربوط به امروز نيست كه حالا كسى خيال كند بعضيها امروز اين حرفها را مى‏زنند؛ نه، همان زمان مى‏زدند؛ ما در جريان بوديم و افرادش را مى‏شناختيم؛ الان هم يقيناً آثار و نوارها و حرفهايشان هست. غرض، رمى به «ضديت با ولايت فقيه» چيز آسانى نيست كه ما تا اندك چيزى از كسى ديديم، فوراً اين مُهر را به پيشانى او بزنيم؛ ضديت با ولايت فقيه، شواهد و ضوابطى دارد.»( بيانات در ديدار با اعضاى هيأت مركزى نظارت بر انتخابات چهارمين دوره‏ى مجلس شوراى اسلامى‏ 1370/12/04)

2-5            «یك نكته‌ى ديگرى كه در دنباله‌ى آن مطالبه‌ى دانشجوئى عرض ميكنم، اين است كه مطالبه كردن با دشمنى كردن فرق دارد. اينكه ما گفتيم گاهى اوقات معارضه‌ى با مسئولان كشور نشود - كه الان هم همين را تأكيد ميكنيم؛ معارضه نبايد بشود - اين به معناى انتقاد نكردن نيست؛ به معناى مطالبه نكردن نيست؛ در باره رهبرى هم همينجور است. اين برادر عزيزمان ميگويد «ضد ولايت فقيه» را معرفى كنيد. خوب، «ضد» معلوم است معنايش چيست؛ ضديت، يعنى پنجه در افكندن، دشمنى كردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نيستم؛ ممكن است كسى معتقد به كسى نيست. البته اين ضد ولايت فقيه كه در كلمات هست، آيه‌ى مُنزل از آسمان نيست كه بگوئيم بايد حدود اين كلمه را درست معين كرد؛ به هر حال يك عرفى است. اعتراض به سياستهاى اصل 44، ضديت با ولايت فقيه نيست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضديت با رهبرى نيست. دشمنى، نبايد كرد. دو نفر طلبه كنار همديگر مى‌نشينند؛ خيلى هم با هم رفيقند، خيلى هم با هم باصفايند، همدرس هستند، مباحثه ميكنند، حرف همديگر را رد ميكنند؛ اين حرف او را رد ميكند، آن حرف اين را رد ميكند. ردكردن حرف، به معناى مخالفت كردن، به معناى ضديت كردن نيست؛ اين مفاهيم را بايد از هم جدا كرد.»( بيانات در ديدار دانشجويان نخبه، برتران كنكور و فعالان تشكلهاى سياسى فرهنگى دانشگاهها‌  1386/07/17)

3-5            «مراقب باشيد، مواظب باشيد، نميشود هر كسى را بمجرد يك خطائى يا اشتباهى گفت منافق؛ نميشود هر كسى را بمجرد اينكه يك كلمه حرفى برخلاف آنچه كه من و شما فكر ميكنيم، زد، بگوئيم آقا اين ضد ولايت فقيه است. در تشخيصها خيلى بايد مراقبت كنيد. من تأكيدم به شما جوانان عزيز، فرزندان عزيز خود من، جوانان پرشور اين كشور در سرتاسر ميهن عزيز، همين است. انگيزه‌ها با شدت، با قوّت، با ايمان كامل، با اميد كامل به آينده حفظ بشود؛ اما در تشخيصها و در مصداقهاى مختلف دقت بشود. بى‌دقتى در مصداقها، گاهى اوقات ضررها و لطمات بزرگى خواهد زد.»( بيانات در ديدار جمع كثيرى از بسيجيان كشور 1388/09/04)

از چادر «دست های خالی» تا چادر «ثریا»  

هوالحبیب

از چادر «دست های خالی» تا چادر «ثریا»

طالبی قبل از اکران فیلم دست های خالی اش در توضیحی کوتاه درباره فیلم گفته بود: «معترضم به تمامی مسئولان زندانها که «چادر»ی که سالیان سال مادربزرگ‌ها و زنان مومن برسر می‌کردند چرا در این زمانه باید بر سر متهمینی که به اتهام‌های مختلف از قبیل قتل، دزدی، فساد اخلاقی و به زندان افتاده‌اند قرار بگیرد»

در فیلم هم، نقش اول فیلم هنگامی که به  اتهام قتل قرار است برود دادگاه. مامور چادر را به حوریه می دهد تا سرش کند ولی او امتناع می کند:

افسر : خانم ترابی ( و با نگاه اشاره به چادر میکند که سرت کند)

حوریه : قرار نبود لباس متهم باشه ! ( و با بی اعتنایی سوار ماشین میشه )

حال این قسمت از فیلم را بگذارید در کنار سریال «تا ثریا» که چادر می شود عامل قتل!!!

نباید فراموش کرد که آنچه در نشریه خاتون چاپ شد اثری محدود داشت ولی آنچه از سوی رسانه ی ملی پخش می شود اثری بسیار بیشتر دارد فلذاست که گناه دست اندرکاران چنین خبطی بسیار عظیم تر!

 

 

ترور آخرین حربه ی مدعیان حقوق بشر!!!

ترور آخرین حربه ی مدعیان حقوق بشر!!!


وقتی حریفت قدر باشه، وقتی از اینکه بترسی باهاش پنجه در پنجه بندازی! یا باید قبول کنی شکست ات رو و یا ناغافل شبونه از پشت بهش خنجر بزنی!

***

حکایت دنیای امروز بدتر از این حرفاست! دنیا شده دهکده جهانی، به گفته ی آمریکایی هایی که خودشون رو کدخدای این دهکده می دونن! ولی به جنگل بیشتر شبیه شده! خودشان القاعده را به وجود می آورند و باز خودشان داعیه مبارزه با تروریست می گیرند!

از اسراییل حمایت می کنند در کشتار مردم مظلوم فلسطین و لبنان، در جنگ 33 روزه و 22 روزه، به خاک خون کشیده شدن کودکان در قانا، صبرا و شتیلا. ترور فرماندهان حماس و حزب الله، دستانشان به خون مسلمانان عراق، افغانستان، پاکستان آلوده است. از گروهای تروریستی رجوی و ریگی و پژاک حمایت می کنند.فرماندهان سپاه را تهدید به ترور می کنند، دانشمندان هسته ای ایران را ترور می کنند و ....

و نتیجه ی تمام این اتفاقات می شود محکومیت ایران به نقض حقوق بشر؟

کدام حقوق بشر؟ یا احمد شهید کور است و یا نمی خواهد ببیند؟

صلح نوبل را باید به ملک عبدالله سعودی داد برای کشتن نوزاد 5 روزه!

باید به اوباما داد برای کشتن هزاران عراقی !

باید به صهیونیست ها داد برای نسل کشی فلسطینی ها!

باید به اردوغان داد که همه ی تلاشش را برای حذف جریان مقاومت در منطقه انجام داده است.

ملت ایران اگر روزی از سوی غربیها به عنوان ناقض حقوق بشر شناخته نشده باشد به خود شک کند که کدامین دستور الهی را برای خشنودی شیاطین بر زمین گذاشته است؟

***

حذف فیزیکی دانشمندان هسته ای ایران، یعنی آمریکا به بن بست رسیده است. یعنی دیگر حتی به تحریم های خودش هم اعتماد ندارد. فکر می کند با حذف فیزیکی کشور را متوقف میکند. ولی باز هم هیچ غلطی نمی تواند بکند چرا که ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد

اربعین دلدادگی  

به نام او

اربعین دلدادگی


گاه عقل را توان درک یک واقعه نیست! چطور ممکن است بدانی که خطری در کمین جان توست و تو نسبت به آن بی اعتنا باشی؟ سخت عجیب است شرح دلداگی مردم شیعه ی عراق با سیدالشهدا(ع). تا با دو چشم خود نبینی و با تمام وجود احساسش نکنی، برایت باور کردنی شاید نباشد.

از بچه ی شیرخواره تا پیرمرد و پیرزنی که از پا افتادند و سوار بر ویلچرند می توانی در جاده های منتهی به کرب و بلا ببینی . این روزهای عراق پر از التهابات سیاسی است و نتیجه اش بر زندگی مردم، بمب و انفجار و عملیات انتحاری و عمدتا هم بر علیه شیعیان. و چه فرصتی برای مزدوران وهابی و سلفی اسلام آمریکایی بهتر از اربعین حسینی که از سرتاسر عراق عاشقان حسینی پیاده به سمت شهر عشق حرکت می کنند.

عجیب این همه عداوت و کینه ی وهابیون و سلفی هاست که دستانشان به خون مسلمانان از پاکستان و افغانستان، تا عراق و سوریه آلوده است و عجیب تر عشق مردم است به حسین(ع) . می دانند راهی که می روند پر است از خطرجانی! ولی پرشور تر از سال گذشته باز در حرکت اند!

در ره منزل لیــــلی که خطر ‏‏هاست در آن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

تکرار خاطره ای از نیمه ی شعبان امسال در پیاده روی مسیر نجف تا کربلا

ساعت 12 شب  وسط یک بیابون بی آب و علف در گرمای بالای 50 درجه در یک کشور بیگانه که باید زیر نور ماه جلوی پایت رو پیدا کنی که در چاله و چاهی نیافتی و خار مغیلان نیازاردت! انتظار هر چیزی را می توانی داشته باشی جز پیرمرد و پیرزنی، سطل دوغ به دست ! پیرمرد دوغ را در لیوان می ریزد و پیرزن جلو می آید تعارف می کند  که تفضل یا زائر!

و تو مات و مبهوت می مانی که چه بگویی در جوابشان؟!! چه کسی آنها را با آن سن و سال در نیمه شب بیابان به آنجا کشانده! عقل در می ماند از جواب معما! و نوبت عشق است که یکه تازی کند در صحرای بلا!  نه دوربینی است که ثبت کند نه دوست و آشنایی است که برایشان فخر بفروشند! نه ما که لیوان را می گیریم تا دوغ خنکشان را بنوشیم در آن تاریکی شب چهره روشنی از آنها می بینیم! و نه فردا روزی احتمالی وجود دارد که دوباره آنها را ببینیم و جبران کنیم محبت پیرمرد و پیرزن عرب را  که در بیابان مابین نجف تا کربلا در نیمه شبی مهمان دوغ خنک صلواتیشان شدیم!


در کجای دنیا این چنین است؟

http://hoseinzadeh64.blogfa.com/post-219.aspx

«9 دي» در فرازهایی از زیارت عاشورا

«9 دي» در فرازهایی از زیارت عاشورا

عکسی از انقلاب مردم بحرین در رسانه های خبری بسیار توجهات را به خود جلب کرد! زنی تابلو نوشته ای به دست داشت که بر رویش نوشته شده بود: «تقبل منا هذا القربان»! و این را بگذارید در کنار فریاد های «هیات من الذله» شیعیان بحرین و عربستان و لبنان و عراق.

1-«تقبل منا هذا القربان» از فرهنگی نشات گرفته است که اگر در جنگ پیروز شود خدایش را شکر می کند که توفیق موفقیت را به او داده است و اگر کشته شود که به سعادتی بزرگ دست پیدا کرده است که جای بسی شرف و افتخار! در فرهنگ عاشورا خون بر شمشیر پیروز است و این سرنوشت، قطعی است. 
 
2- فرهنگ عاشورا اگر محدود به یک روز می شد و کربلا، محدود به صحرایی در عراق؛ نه تنها می توانستیم انقلابی در سال 57 در ایران تصور کنیم، بلکه با قاطعیت می توان بیان کرد بلکه دیگر از شیعه نمی توانستیم اثری پیدا کنیم. اگر امروز عاشورا ماندگار است، چون ظرف مکان و زمان نتوانسته است آن را محدود کند و یا بهتر بگوییم عاشورا مشق شب تمامی مردان و آزادگان عالم در برابر ظالمان و مستکبران بوده، درسی برای آموختن شیوه زندگی! آزادگی، رهایی از بردگی! عاشورا گرچه واقعه ای نظامی است ولی ماهیتی دارد فرهنگی! فرهنگ ظلم ستیزی! فرهنگ زندگی عزتمندانه! فرهنگ ایثار و گذشت از خود برای دین! فرهنگ ولایتمداری از ولی حاضر! فرهنگ ارتباطات!

3- نه دی زاییده ی عاشوراست، و البته باید بسیار فراتر از آن را عنوان کرد که انقلاب اسلامی نیز از برکات عاشوراست. و البته باز هم فراتر، یعنی همان کلام پر از معنای حضرت روح الله، «محرم و صفر اسلام را زنده نگه داشته است».

4- اگر فرموده اند «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، یعنی هر جایی که هستی و در هر  لحظه از زمانی که قرار داری، بر تو می باشد که به ندای «هل من ناصر ینصرنی»  امام زمان ات لبیک بگویی. و بعد از آن تمام روابط و مناسبات زندگی خودت را بر مدار امام بر حق خود تعریف کنی. اگر در زیارت عاشورا می گویی «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و یا ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم» (فراز هایی از زیارت عاشورا)، یعنی اولا تو نمی توانی با همه در صلح و صفا زندگی کنی! ثانیا برای شناخت دوست و دشمن و نحوه ی تعامل با آنها باید ملاک داشته باشی. یعنی با دوستان حسین (ع)، در سلامت و با دشمنان حسین (ع)، در جنگ!

5- آیا دوستی و دشمنی با دوستان و دشمنان حسین (ع) محدود به محرم 61 هجری قمری است؟ اگر چنین بود و اگر عاشورا واقعه ای فراتر از زمان و مکان نبود، اصلا اسمی از عاشورا نمی ماند که امروز محل بحثی برایش باشد. از آنجا که هر روزمان عاشورا و هر مکان مان کربلا است، دوستی و دشمنی ما با دوستان و دشمنان حسین (ع) «الی یوم القیامه» ادامه دار است. حال از عاشورای 61 هجری قمری به عاشورای سال 1388 هجری شمسی در تهران بیا! مگر می شود شیعه ی حسین (ع) بود، و ببینی در ظهر عاشورا عده ای در خیابان در حال پایکوبی و سوت و کف اند و پرده های سیاه عزاداری سالار شهیدان را آتش می زنند، و ساکت بود؟ شیوه ی برخورد با دشمنان عاشورا را، فرهنگ عاشورا خود مشخص کرده است: «حرب لمن حاربکم و عدو لمن عاداکم»! لذاست که 9 دی اتفاقی طبیعی از پیروان حسین بن علی در بستر فرهنگ ساز عاشوراست.

6- 9دی  1388همان اتفاق 23 تیرماه 1378 بود و از جنس تظاهرات تاسوعا و عاشورای1357. رمز ماندگاری انقلاب اسلامی پیروی از فرهنگ عاشوراست، و برای همین هم دشمنان در سالهای سال در صدد انحراف معارف عاشورا در قالب های متفاوت بوده اند و هستند ولی چون قلبشان توان درک واقعه ی عاشورا را ندارد، هرگز توان مقابله با آن را هم نخواهند داشت، برای همین است که شرک و نفاق اشان نمایان می شود، و عاشورایی نیست که گروهی از شیعیان و عزاداران حسینی در گوشه ای از جهان در راه امام شهیدشان به خاک و خون کشیده نشوند. 9دی 1388 هم از همان جنس است. مدعیانی که در طول سی سال در صدد انحراف معارف عاشورا بودند، در عاشورای 1388 بعد از 8 ماه مقابله با نظام، دشمنی خود را با ریشه و اصلی که نظام بر پایه آن استوار شده است نمایان کردند و پرده نفاق ازچهره برداشتند. خاصیت عاشورا همین است. خطوط حق و باطل را شفاف می کند و اتمام حجت می کند.

7- امروز 9دی ماه چه روزی است؟ اگر روزی کربلای ما در خیابان های شهرهای مختلف ایران اسلامی و عاشورایمان 9 دی 88 بود، امروز کربلایمان کجاست؟ بصیرت یعنی شناخت صحیح و به موقع کربلا و عاشورای زمان خودت؟ اگر سر حسین زمان ات از تن جدا شد و تو بعد از آن فهمیدی که کربلا و عاشورایت کجاست، چه سود؟ امروز شیعیان  بحرین در زیر چکمه های دژخیمان آل سعود و آل خلیفه، یا بهتر بگویم همان آل زیاد و آل مروان و بنی امیه به روز شده ی نسخه قرن 21، به خاک و خون کشیده شده اند! مدعیانی که برای حسین بن علی اشک و ماتم سرایی می کنند با دشمنان امروز وی چه برخوردی می کنند؟ با آنها دست دوستی می دهند؟ یا در مقابل قتل عام مسلمانان مظلوم فلسطین و لبنان و عراق و افغانستان و ... سکوت کرده اند؟ نمی شود دم از حسین زد و با یزید هم دست دوستی داد! نمی شود هم با حسینی ها در دوستی بود و هم با یزیدیان!

8- سئوال خیلی سخت نیست! بر اساس این فراز از زیارت عاشورا، «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و یا ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم»، روابط دیپلماتیک ما به آمریکایی ها و صهیونیست ها باید چگونه باشد؟ با آل خلیفه و آل سعود چه؟ با کسانی که سنگ یزیدهای زمان را در داخل به سینه می زنند و در عاشورای 88 در خیابان های تهران به شادی پرداختند چه؟

شهید اصغر آروین  

هوالحبیب

شهید اصغر آروین

تولد:10/11/1344، مشهد مقدس

پرواز:28/2/1365، مهران(قلاویزان)

دانشجوی رشته جغرافیای دانشگاه فردوسی مشهد



شهید  اصغر آروین

Rounded Rectangle: شهید  اصغر آروین
------------------------------

مسئول پرسنلی بود ،بعد نماز می اومد پایگاه برای ثبت نام اعضای جدید بسیج.

دیدم داره جیب هایش رو خالی می کنه! انگار داره دنبال چیزی می گرده. گفتم برادر، چی شده؟ کلیدات رو گم کردی؟

گفت نه! دیروز سه تا سوزن ته گرد از پایگاه برداشته بودم، اومدم بزار سر جاشون!

------------------------------------------------------------------------------------------

-قبل از عملیات والفجر مجروح شده بود. بهش گفتم چه حالی داشتی اون موقع؟

گفت تمام گناهانی که از کوچکی مرتکب شده بودم، همان زمان مجروح شدنم، مثل پرده سینما و صفحه تلویزیون اومد جلوی چشمم!

------------------------------------------------------------------------------------------

در واحد مینی کاتیوشا با هم بودیم. فرمانده گفت یک داوطلب خط شکن می خوام . من دستانم رو بردم بالا. بلند شدم که برم، علی اصغر دستش را بالا برد و به فرمانده گفت من به جای ایشان می آیم. نتیجه ی اصرار ها و رقابت های ما دو نفر این شد که فرمانده هیچ کداممان را انتخاب نکرد!

گفتم علی اصغر چرا نذاشتی برم؟ گفت دفعه آخر که رفتم در خونه اتون پسرت اومد دم در سراغ ات رو از من گرفت! من هم گفتم که برم جبهه بابات میاد! به پسرت قول داده بودم!

فردا علی اصغر از من پرسید تو چرا نذاشتی من برم؟ گفتم مادرت سفارش ات رو به من کرده! از قرار می خوان جایی برای تو بروند گفتگو! من هم به مادرت قول داده بودم!

------------------------------------------------------------------------------------------

دوران مجروحیتش فرصت خوبی بود برای درس خوندنش! دو ماه مونده بود فارغ التحصیل بشه که رفت جبهه ی مهران! خواب دیدم چیزی به من خورد و تمام  بدنم ا ز بین رفت! فهمیدم پسرم شهید شده! چند روز بیشتر نشد که خبرش را هم آوردند!

*پدر شهید

------------------------------------------------------------------------------------------

به عشق شش ماهه امام حسین اسم اش رو علی اصغر گذاشتیم.

*پدر شهید

------------------------------------------------------------------------------------------

نمی ذاشتم بره جبهه! هر چی اصرار می کرد که از من رضایت بگیره، زیر بار نمی رفتم! یه روز گفت مادر، خواب دیدم؟ گفتم چی شده؟ گفت خواب دیدم مردم همه توی خیابون ها جمع شدند. آتشی زبانه می کشه! یکی از گلدسته های حرم هم کنده شده و افتاده روی زمین! به من هم می گفتند بیا کمک! من هم گفتم مادرم رضایت نمی ده! نمی تونم بیا!

آخر اجازه رو گرفت و رفت!

------------------------------------------------------------------------------------------

9 بار بخاطر مجروحیتش رفت زیر عمل! یک کلیه و یک دستش رو هم از دست داده بود. از همون بیمارستان می گفت خوب بشم میرم جبهه.

خوب که شد، دفعه ی آخری بود که رفت!

 


 خاطراتی که از شهید اصغر آروین داشتم را بازنویسی کردم و ماحصلش شد پست بالا.