هنر در دولت اعتدال
برخورد دوگانه دولت با مردم
سخنان سریع القلم مشاور رییس جمهور طی روزهای گذشته جنجال رسانه ای زیادی به پا کرده است، از یک سو رانندگان تاکسی در شهرهای مختلف اعتراض خود را به این سخنان ابراز کرده اند و از سوی دیگر تیم رسانه ای حامی دولت مدعی است که سخنان سریع القلم توهین آمیز نبوده است.

این یادداشت کوتاه فقط می خواهد به تناقضی ظریف در سخنان آقای مشاور نسبت به مواضع رییس جمهور اشاره کند. اول سخنان رییس جمهو و مشاورش را بخوانید:
پرده اول:
رییس جمهور 10 مهر 1392:
من خودم به دو دستگاه مهم نظرسنجي گفتم که در کشور نظرسنجي دقيق کنند و نظر مردم را بگيرند تا ببينيم اين حرکت دولت(مذاکره با آمریکا) که گامي به پيش گذاشته است، چقدر موافق و چقدر مخالف دارد، حتي اگر مخالفين راه اين دولت يک درصد باشند، آن يک درصد حق دارند حرف بزنند و نقد کنند. منتها همه يادمان باشد که در صحبت، نقد و انتقاد حتما منافع ملي را در نظر قرار دهيم.
پرده دوم:
محمود سریع القلم مشاور رییس جمهور در موسسه تحقیقاتی امام موسی صدر:
خیلی طبیعی است که من غریزی، احساسی و پوپولیستی تربیت بشوم. صدا و سیما هم که چقدر به این جریان کمک می کند، مثلا می رود از یک لبو فروش می پرسد نظر شما درباره برنامه هسته ای چیست؟ این خیلی اثر می گذارد. یا یک راننده تاکسی که بنده خدا از 5 صبح تا 12 شب باید در این خیابان ها بدود تا هزینه 3 تا بچه دانشجویش را درآورد، سر چهارراه از او می پرسند که نظر شما درباره برنامه هسته ای و مذاکرات ژنو چیست؟ او چه دانشی دارد که بتواند به این پرسش یک واکنش منطقی نشان بدهد.
پشت پرده
سئوال اساسی اینجاست چطور مردم می توانند در مورد اصل رابطه با غرب و آمریکا نظر بدهند ولی نباید در شیوه و شکل و محتوای آن نظر بدهند؟ آیا مردم برای دولت مردان به مانند یک بازیچه می مانند که هر وقت نیازشان دارند از آنها مایه می گذارند و چون کارشان به اتمام می رسد باز از موضع بالا به پایین دست نگاه می کنند؟
واقعیت آن است که جریان روشنفکری اصلاحات نخواسته و یا نتوانسته با مردم ارتباط بر قرار کند و بهتر بگویم نخواسته از نردبان تخیلی که برای خود ساخته است پایین بیاید و در این توهم مانده است که بهتر وبیشتر از مردم می فهمد. و چون بهتر از مردم عادی می فهمد پس او باید حرف بزند و مردم هم باید گوش کنند و به حرف های او احسنت بگویند و به آن عمل کنند. وای به آن روزی که مردم بخواهند راهی به غیر از مسیر دستوری روشنفکران انتخاب کنند که آن زمان است که سیل برچسب و توهین های حقارت آمیز از سوی آنها به سوی مردم روانه می شود.
با این همه هشیاری و زمان سنجی مردم هم ستودنی است که اگر می خواستند به سخنان روشنفکران غرب زده گوش فرا دهند دیگر انقلابی رخ نمی داد چرا که در آن زمان بسیاری از روشنفکران که با طاغوت مشکلی نداشتند و عده ی دیگر نیز قائل به اصلاحاتی در حکومت طاغوت بودند و نهایتا انقلاب با گرایش چپ و یا راست و نه انقلاب اسلامی.
همان ها بودند که با جنگ نیز رابطه ی چندانی نداشته اند و شاید من جایی نخوانده باشم و یا سندی ندیده باشم که از جمع افرادی که به خود لقب روشنفکر داده اند و حرف و نظریات غربی را تکرار می کنند در هشت سال جنگ تحمیلی در جبهه ها در کنار مردم حضور داشته باشند؛ ولی همان مردم عادی کوچه و بازار که همیشه مورد تحقیر جماعت روشنفکر قرار گرفته اند همیشه در صحنه ی دفاع از دین و میهن شان حاضر بوده اند و هزینه داده اند.
خوب است که رییس جمهور که سابقه ی روشنی در همراهی با مردم از سالهای قبل از انقلاب تا کنون دارد مواظب باشند که در دام تارهای نظریات روشنفکری بعضی از مشاوران گرفتار نشوند.

در پی سفر رئیس جمهور محترم به نیویورک و تحرکات دیپلماتیک دو طرف که منجر به تماس تلفنی اوباما با روحانی شد، ذوق زدگی اصلاح طلبان غربزده ی داخلی چند برابر شد و این روزها کار به جایی رسیده است که از رئیس جمهور می خواهند مراسم ۱۳ آبان امسال تعطیل شود و اعضای هیات دولت هم در هیچ مراسمی به مناسبت روز استکبار ستیزی شرکت نکنند.
ترس آن می رود که اگر جناب آقای روحانی به چنین توصیه هایی ترتیب عمل بدهد، فردا روز احتمالا اولا باید روز قدس را تعطیل کنند و بعد از آن ۲۲ بهمن را. اگر امروز بعضی از سیاست مدران سالخورده با تحریف سخنان امام در صدد تایید اقدامات و افکار نادرست خود هستند، فردا روز بی پروا امام را بخاطر تایید اقدام دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی محکوم می کنند.
آیا دشمنی آمریکا در طول این سالیان با ایران کمتر شده است که اکنون از موضع انفعال با آن برخورد می کنند؟ آنها که آمریکا را شیطان نمی دانند، امام را قبول ندارند، و البته شاید بهتر باشد بگوییم آنها که امام را قبول ندارند، آمریکا را هم شیطان بزرگ نمی دانند ؛ پس دیگر چه نیاز به رجم شیطان است؟
دیپلمات های دولت تدبیر و امید قبل از نشستن پای میز مذاکره، اول باید تکلیف خود را با آمریکا مشخص کنند؟ او را شیطان بزرگ می دانند یا نه؟ چقدر به آمریکایی ها اعتماد دارند؟ چقدر آنها را صادق می دانند؟
این روزها که خبر شنود تلفن مرکل صدر اعظم آلمان جهانی شده است، نباید از خود پرسید آنها که با متحدان خود این چنین می کنند با ما چه خواهند کرد؟ آقای روحانی چه مزیت و برتری خاصی بر مرکل دارد، که آمریکایی ها درصدد جاسوسی از ایشان بر نیایند؟
کشوری که روزگاری علیه دولت مردمی ایران کودتا کرده است، کشوری که به دنبال گرفتن حق توحش از ایرانیان بوده است، کشوری که رد پایش در کودتاهای بعد از انقلاب پر رنگ بوده است، کشوری که به صدام برای حمله به ایران کمک کرد، کشوری که هواپیمای مسافربری ایران را در آسمان منهدم کرد، کشوری که انبوهی از تحریم ها را علیه مردم ایران وضع کرده است، کشوری که بنگاه های خبرپراکنی آن روزی نیست که دروغ و دغلی به ایرانیان نبندند، کشوری که گروه های تروریستی مجاهدین، ریگی ، پژاک و ... را تجهیز و تامین می کند چگونه قابل اعتماد است؟ چگونه آنها را صادق یافتید؟
مرگ بر آمریکا امروز شعار مردم ایران به تنهایی نیست؛ این شعار، جهانی شده است. امروز فقط در ایران پرچم آمریکا را آتش نمی زنند، چه بسیار کشورهایی که از شرق و غرب عالم در تظاهرات ضد آمریکایی خود اقدام به آتش زدن پرچم می کنند.
آقای روحانی اگر مقلد امام هستید و اگر اعضای کابینه تان نیز مقلد امام اند، از منظر امام راحل، آمریکا شیطان بزرگ است، و شیطان را باید رجم کرد. روز ۱۳ آبان روز رجم شیطان است با فریاد های مرگ بر آمریکا. نکند دولت مردان از مردم در رجم شیطان عقب بمانند!

تماس تلفنی روحانی و اوباما خوب یا بد اتفاق افتاده است. سفر روحانی به نیویورک و خصوصا نطق وی در سازمان ملل مورد توجه بسیاری از کشورهای جهان قرار گرفت. در داخل کشور نیز بسیاری از سیاستمداران اعم از اصولگرا و اصلاح طلب نطق وی را در خور شان جمهوری اسلامی دانستند و بسیاری از ائمه جمعه نیز از وی در خطبه های روز جمعه ی خود تقدیر کردند.
اما سفر روحانی در حالی به اتمام رسید که صحبت تلفنی وی با اوباما موجی از تحیر، اعتراضات و تشویقات، تحلیل ها و ... را در جهان به وجود آورد. روحانی سفری را که می توانست در کارنامه ی خود با نمره ای عالی به پایان ببرد، با صحبت کردن با رئیس جمهور کشوری که در دشمنی با جمهوری اسلامی سابقه ای دیرین دارد، پرده ای از ابهام کشید. هنوز باید منتظر نشست تا ابعاد و اثرات این گفتگوی تلفنی بیشتر و بیشتر مشخص شود. روحانی در بازی دیپلماتیک اش در نیویورک برد بوده ولی با شوک بعد از دقیقه ی ۹۰ اش چه بسا دچار شکستی شود که برای او و تیم سیاست خارجه اش شکستی تلخ و سنگین باشد.
مجموعه نکاتی که در ادامه می آید نقد و بررسی کوتاهی است از آنچه در این روزها می گذرد:
- آمریکا هنوز دشمن جمهوری اسلامی است. از ضعف و پس رفت ما خشنود می شود و از قوی شدن و پیشرفت ما عصبانی.
- فرض محال که محال نیست؛ فرض کنیم آمریکایی ها مرامشان تغییر کرده است. عقل حکم می کند سابقه ی حداقل ۶۰ سال خیانت ها و جنایت های آمریکا بر علیه ایران را فراموش نکنیم و قدم به قدم و محتاطانه گام برداریم و نه مانند کودکی که مرد غریبه ای به او آبنبات چوبی نشان می دهد، مشتاقانه و چشم بسته به سوی اش بشتابیم.
- هیچ عقلی حکم نمی کند انسان به یک گرگ اعتماد کند، هر چند بارها و بارها آن گرگ گفته باشد که سیر است و اشتها ندارد. مگر آنکه دیگر گرگ نباشد، و البته باید باز هوشیار بود که لباس میش به تن نکرده باشد. اینکه آمریکایی ها منکر شده اند که تماس با روحانی از سمت اوباما بوده است زنگ خطر بزرگی است برای تیم سیاست خارجه دولت که بداند این میش هنوز گرگ است و به دنبال طعمه ای می گردد که به سرعت فریب لبخندهای دیپلماتیک را می خورد.
- شور و هیجان رسانه ای جریان اصلاح طلب در کشور بخاطر صحبت تلفنی روحانی و اوباما بسیار دیدنی و البته تاسف بار است. سران این جریان در اوایل انقلاب بسیاری از بزرگان را متهم به اسلام آمریکایی می کردند و امروز نمی دانند عشق و ارادتشان را به آمریکا چطور نشان دهند. تاریخ همیشه پر است از افراطی ها و تفریطی ها.
- منتقدین امروز مرام و شیوه دستگاه دیپلماسی کشور این نکته را فراموش نکنند، که آمریکایی ها بیشتر از هر موضوعی از اختلافات داخلی درون ایران شادمان می شوند. اگر چه انتقاد حق تمام مردم و تمامی گروه هاست ولی اگر از شیوه ی درست آن استفاده نشود می تواند به فرموده ی رهبر انقلاب تکمیل کردن پازل دشمن باشد. جدا از این که خبر پرتاب کفش به سمت رییس جمهور در تجمع اعتراضی مهرآباد درست باشد یا نه، ولی بهانه ای بود که این سبک تجمعات به دست رسانه های داخلی و خارجی داد برای هیاهوی رسانه ای؛ و مگر نه اینکه رهبر انقلاب از این شکل تجمعات مانند تجمع قم انتقاد کردند.
- بهترین شیوه ی انتقاد در مورد برقرای مجدد رابطه ی ایران و آمریکا بیان خباثت، جنایت ها و دشمنی های دیرین آمریکایی هاست. نباید گذاشت حافظه ی تاریخی یک ملت حمله به ایرباس را در خلیج فارس فراموش کند، نباید گذاشت عوامل کودتای ۲۸ مرداد فراموش شوند. هیاهوهای رسانه ای این روزها قرار است حافظه ی تاریخی ملت را پاک کنند که آمریکایی ها چه جنایاتی در عراق و افغانستان کردند. باید فراموش کنند که روزی در این کشور سگ آمریکایی از محمد رضا شاه پهلوی احترامش بیش تر بود. باید دوباره چشم های بسته شده بعضی از دیپلمات ها را باز کرد و آن جنایت ها به یادشان بیاید.
- ولایت مداری فقط در یک بعد و برای یک گروه معنا ندارد. هم معترضین رابطه با آمریکا و هم دیپلمات ها و هم آقای رییس جمهور تاکید بر حرکت در مسیر چارچوب های ترسیم شده توسط رهبری دارند. هم باید اعتراضات و انتقاد ها در چارچوب مورد نظر رهبر انقلاب باشد و هم رفتار دیپلماتیک سیاست مدارن. و البته آزمون کسانی که نگاهشان به رهبری فراتر از یک مقام حکومتی است بسی سخت تر است.
نطق رییس جمهور ایران در سازمان ملل، کامل و پر محتوا و در خور شان ریاست جمهوری اسلامی ایران بود. اقتضای اصول اصولگرایی است که نقد و یا تقدیری که انجام می دهی بر اساس عملکرد واقع باشد نه بر اساس اصول بدوی قبیله گرایی حزبی که می گوید باید از هم حزب، هم گروه و دوست خود بنا بر منافع سیاسی و حزبی تعریف کنی هر چند بد عمل کرده باشد و از رقیب سیاسی خود انتقاد کنی هر چند خوب عمل کرده باشد. فلذاست اگر نگارنده به دکتر روحانی رای نداده است اصولگرایی به وی آموخته ای است که نباید مبنا را بر نقد رئیس جمهور گذاشت آن هم با بهانه و بی بهانه و صد البته که بسیاری از بزرگان اصولگرایی این چنین اند که شاهد این ادعا می تواند موضع گیری های مثبت آنها نسبت به نطق رئیس جمهور باشد.
اما نطق رییس جمهور در سازمان ملل بصورت اجمالی به تمامی موضوعات چالشی جهان پرداخت. از موضوع سوریه و بحرین، تا مسئله تاریخی فلسطین و حق آنها و بحث هسته ای و ظالمانه بودن تحریم ها. بیان شجاعانه ی مواضع جمهوری اسلامی منطبق بر اصول عزت و حکمت و مصلحت جای بسی تقدیر دارد مهمتر اینکه نباید فراموش کرد که استراتژی نرمش قهرمانه ی رهبر انقلاب هم منشعب از همان اصول سه گانه بوده است و همین نرمش و انعطاف سبب چنین اقتداری در مجمع سازمان ملل برای کشورمان شد.
البته نباید فراموش کرد نطق اوباما در سازمان ملل و قبول حق ایرانیان در استفاده از انرژی صلح آمیز هسته ای در مقابل دیدگان مردم جهان موفقیت دیگری برای جمهوری اسلامی در عرصه ی بین الملل بود.
اما سفر روحانی به نیویورک بعد دیگری هم داشت. در طول هفته های اخیر در فضای رسانه ای داخلی و خارجی هیاهوهای بسیاری بر سر مذاکره و ملاقات رو در روی دکتر روحانی و اوباما بر پا شده بود. با نگاهی به تیتر های روزنامه های زنجیره ای جریان اصلاحات در روزهای گذشته چند نکته قابل تامل دریافت می شود:
- ذوق زدگی جریان اصلاحات و رسانه های غربی و سیاستمدارن غربی از احتمال رو در رو شدن روحانی و اوباما
- حسرت زدگی شدید جریان اصلاحات برای برقراری رابطه با آمریکا و افسوس آنها از انجام نشدن ملاقات روحانی و اوباما
- اعتقاد به نرمش ذلیلانه به جای نرمش مقتدرانه در سیاست خارجی
- هیاهوی رسانه ای با چاپ عکس های اوباما و کری و تیترهای جنجالی برای فشار بر دولت و تیم سیاست خارجه در جهت انعطاف ذلیلانه در مقابل آمریکایی ها
اما در مقابل این هیاهوهای رسانه ای نشریات و سایت های زنجیره ای جریان اصلاحات، عملکرد روحانی و تیم همراه وی نیز شامل نکاتی است که قابل توجه می نماید:
- نطق مناسب آقای روحانی مبتنی بر نرمش قهرمانانه نه ذلیلانه
- عدم حضور شخص آقای روحانی در سالن مجمع در هنگام نطق رییس جمهور آمریکا
- عدم شرکت شخص آقای روحانی در ضیافت نهار بان کی مون (خصوصا که این فرض متصور بود بان کی مون بخواهد شرایطی برای رویارویی ریییس جمهور ایران و آمریکا فراهم آورد)
- شکل استقبال و نحوه نشستن رییس جمهور در ملاقات های مختلف با مسولین عالی رتبه ی کشورهای دیگر
- رد رسمی درخواست کاخ سفید برای ملاقات اوباما با روحانی
با مقایسه ی اجمالی مجموعه نکات دو قسمت فوق می توان دریافت که آقای روحانی تا کنون آب پاکی را بر روی اوهامات رسانه های زنجیره ای اصلاحات ریخته است.
نکته ی پایانی این که برقراری رابطه با آمریکا ذاتا مشکلی ندارد، بلکه رفتارهای سلطه جویانه و غیر منطقی آمریکایی ها مصلحت را بر آن کرده است که برقراری رابطه با آمریکا سودی برای جمهوری اسلامی حاصل نمی کند. زمان و شکل رابطه با آمریکا، وقتی است که ناخدای باخدای کشتی انقلاب آن را مناسب بدانند و قطعا آن زمان نه از سر ذلت و خواری بلکه از سر اقتدار و عظمت است که ایران به پای میز مذاکره خواهد رفت.

روحانی را نمی توان کاملا اصلاح طلب دانست، همان طور که یک اصولگرای واقعی هم نیست. البته منظور نگارنده از اصولگرا و اصلاح طلب، مصداق سیاسی آن می باشد نه مفهوم این دو عبارت، چرا که در منطق اسلام انقلابی، سیاستمدار اسلامی، یک اصلاح طلب اصولگراست.
اما در مصداق سیاسی، روحانی زاویه ی مشخصی با اصولگراها دارد، والبته با کمی شدت و ضعف همین حالت را نسبت به اصلاح طلب ها داراست. اصولگرایان آن هنگام که نقدهای صریح خود را نسبت به دولت سید محمد خاتمی بیان می کردند، روحانی با صراحت همراهی نکرد و اصلاح طلبان آن هنگام که بیرحمانه نظام را متهم می کردند هم، روحانی همراهی مشخصی نکرد.
هدف این یادداشت، نقد این رفتار دکتر روحانی نیست - هر چند که به این رفتار و موضع گیری های وی نقد جدی وارد است - بلکه بحث اصلی در مورد رفتار و مواضع این روزهای جریان موسوم به اصلاح طلبی در کشور می باشد.
اصلاح طلبان از دوم خرداد ۷۶، علم حمایت از مردم و رای مردم را بلند کردند. آنها در طول هشت سال حضورشان در راس هرم اجرایی کشور، تا آنجا که توانستند اسلامیت نظام را مورد هجمه قرار دادند و البته در باب جمهوریت نظام خود را مدعی درجه یک می دانستند.
مهاجرانی را می توان یکی از نمادهای جریان اصلاح طلبی در هجمه به اسلامیت نظام دانست. در عین حال اصلاح طلبان سعی می کردند با هجمه ی مطبوعات زنجیره ای به شورای نگهبان در باب رد صلاحیت های انتخابات مجلس، خصوصا مجلس هفتم، خود را نماد دفاع از جمهوریت نظام معرفی کنند.
اما به واقع هر وقت عرصه ی آزمون اصلاح طلبان در عرصه ی جمهوریت پیش آمده است، نتیجه همان نمره ی مردودی ای بوده است که در پایبندی به اسلامیت نظام گرفته اند. اثبات این مدعا را می توان در تلاش مهاجرانی و عبدالله نوری برای تغییر قانون اساسی و مادام العمر کردن ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی دانست.
عدم تمکین به رای ۲۴ میلیونی مردم به احمدی نژاد را می توان اوج خیانت اصلاح طلبان در حق جمهوریت نظام دانست. خیانتی که تا ماه ها بعد از انتخابات برای کشور هزینه های سنگینی به وجود آورد. بیشتر سران و چهره های جریان اصلاح طلب اگرچه حاضر نشدند تا کنون به خیانت خود اعتراف کنند ولی در عمل، با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ در حالی که شرایطش با ۸۸ چه از جانب برگزار کننده و چه ناظر تفاوتی نکرده بود، دروغ بودن ادعای تقلب ۸۸ را اذعان کردند ولی شهامت و یا صداقت آن را ندارند که اعتراف کنند.
قریب به اتفاق آنها در سال ۹۲ از دکتر حسن روحانی حمایت کردند ولی شاید فکر آن را نمی کردند آن کسی را که از او حمایت می کردند در صحن علنی مجلس و در پخش زنده ی تلویزیونی رسما از زبان وزیری که عضو ستاد میر حسین موسوی بوده است اعلام کند نه تنها تقلبی نشده است بلکه امکان تقلب وجود ندارد.
حال اصلاح طلبان تندروی حامی روحانی باید بگویند آیا رییس جمهور مورد حمایتشان راست می گوید یا دروغ؟ اگر دروغ می گوید چرا از او حمایت کردید و اگر راست می گوید چرا از ظلم و خیانت خود از محضر مردم عذر خواهی نمی کنید.
طرفه آن است که در بعد از رای اعتماد مجلس به ۱۵ نفر از وزرا، روزنامه های جریان اصلاحات، مجلس را مورد شماتت قرار داده اند که به رای مردم بها نداده است. روزنامه جهان صنعت تیتر زده است که « تسویه با جوانان» و روزنامه ی اعتماد تیتر خود را با عنوان « نه مجلس به بدنه ی اجتماعی روحانی» کار کرده است.
اگر رای ندادن به سه وزیر یک رئیس جمهور با ۱۸ میلیون رای، تسویه حساب با مردم است، نادیده گرفتن ۲۴ میلیون رای در سال ۸۸ را چیزی جز خیانت باید نامید؟
اصلاح طلبان هنوز هم یا صداقت ندارند، یا شهامت و یا هر دو را. اگر آنها کمی از حسن روحانی یاد می گرفتند که چون او، در صحن علنی مجلس و در پخش زنده ی تلویزیونی، دروغ بودن تقلب را تایید می کردند، دیگر حوادث تلخ سال ۸۸ پیش نمی آمد و آنها هم مانند روحانی در جامعه ی سیاسی کشور مورد پذیرش بودند.
شاید بتوان گفت مهمترین برکت حضور روحانی در کسوت ریاست جمهوری آن باشد که بار دیگر سلامت جمهوریت نظام در انتخابات ۸۸ تایید شد و وزرای کارگزارنی و اصلاحاتی کابینه اش در جلسه ی رای اعتماد تمام تلاش خود را کردند نمایندگان را قانع کنند که هیچ صنمی با جریان فتنه نداشته اند.
این را باید گذاشت در کنار این موضوع که روحانی، وزیر مسکن پیشنهادی خود را که از قضا یکی از لیدرهای اصلی ستاد میر حسین موسوی بوده است به دلیل اذعان به عدم امکان تقلب در جمهوری اسلامی مورد تمجید قرار داد.
و این ها همه خط بطلان بر تهمت هایی است که موسوی و کروبی در سال ۸۸ در جهت خیانت به جمهوریت نظام، به جمهوری اسلامی زده اند.
هوالحبیب
این مطلب برای پایگاه خبری ـ تحلیلی «نماینده» نگاشته شده است

انقلاب اسلامی زاییده ی فرهنگی است که جوانان آن عصر، دروس و ساختار آن را از مسجد و منبر دریافت کرده اند؛ لذا گزاف نگفته ایم که مسجد نقشی مهم و اساسی در انقلاب اسلامی داشته است. شاید درست تر این نکته باشد: نیروهایی که حضرت امام با آنها انقلاب را پیروز کرد، در مکتب مسجد درس خوانده بودند و درست تر اینکه حضرت امام به عنوان رهبر انقلاب و یک شخصیت روحانی، مبدا و سرمنشا قیام اش مسجد و خطابه و منبر بود.
مسجد از روزی که نبی اکرم (ص) بنای مسجد قبا را گذاشتند و تا به امروز در اسلام و تعاملات جامعه اسلامی و ارتباطاتش با جهان نقشی غیر قابل انکار داشته است. مسجدی که رسول خدا (ص) بنا کرد تنها محل عبادات فردی و دسته جمعی نبود بلکه کرسی قضاوت، محل تدریس علوم دینی و مباحثات طلبگی، آمادگی رزمی در مقابله با مشرکان، بنیاد خیریه، صندوق قرض الحسنه، محل بازی کودکان و ... بوده است.
نگاه اسلام به مسجد نگاهی استراتژیک و بلند است. مسجد هم پایگاه جنگ سخت بوده است و هم جنگ نرم. در نگاهی کلان، مساجد در جغرافیای جامعه اسلامی به صورتی پراکنده شده است که کوچکترین تحرکات نرم و سخت دشمن قابلیت رصد داشته باشد و کنترل شود.
اما مسجد به عنوان اصلی ترین سنگر جبهه ی اسلام با پیشرفت های تکنولوژیک و ارتباطی قرن حاضر به صورت مستقیم و غیر مستقیم در هجمه ی شدید دشمنان قرار گرفته است. دشمن ناتوان و احمق به تخریب فیزیکی مساجد پرداخته است و دشمن هوشمند با ابزار جنگ نرم سعی در به حاشیه راندن جایگاه مسجد در سطح اجتماع نموده است. تاکید رهبر انقلاب بر محور بودن مسجد اهمیت این سنگر استراتژیک را نشان می دهد: «روح مسجد، كالبد زندگی را پرنشاط و پرانگيزه مي سازد. در هر جا سامان زندگی است، مسجد، مركز و كانون اصلی است. در بنای شهر و روستا، در مدرسه و دانشگاه، در مراكز جمعيتی از بازارهای كسب و كار تا فرودگاه ها و جادهها و پايانههای سفری و تا آسايشگاه ها و بيمارستان ها و بوستان ها و گردشگاه ها، در همه و همه بايد مسجد را همچون قطب و محور بنا نهاد.»
اگر در روزهای ابتدایی مهرماه ۱۳۵۹ مسجد خرمشهر، سنگر اصلی، مرکز فرماندهی، درمانگاه، محل پشتیبانی و دفاع مردم از خرمشهر بود، امروز هم در کوران جنگ نرم و فرهنگی دشمن بر علیه اعتقادات نسل جوان، این نقش را باید مسجد ایفا کند. فراموش نشود، در انقلاب اسلامی که ماهیتی نرم علیه فرهنگ سلطنتی و غرب زده ی پهلوی داشت، مساجد در سرتاسر کشور به خوبی کارکرد فرهنگی خود را نشان دادند. آن برهه ی طلایی از زمان، مساجد در خدم مقدم تهاجم فرهنگی مثبت فرهنگ ناب اسلام به فرهنگ وارداتی غربی در کشور بودند و نتیجه اش سقوط رژیم پهلوی و رسوا نمودن تفکر کمونیستی شد.
مسجد امروز هم باید همان نقش مسجد النبی اوایل هجرت را در مدینه و مسجد خرمشهر را در روزهای آغازین دفاع بازی کند. مسجد اسلامی محور تمامی تعاملات و ارتباطات در سطح یک محل باید باشد، امری که رهبر انقلاب در پیام به به نوزدهمین اجلاس سراسری نماز (۳۰/۰۷/۸۹) به این شکل تبیین فرمودند: «مسجد باید رابطهی خود را با جوانانی كه ازدواج می كنند، با كسانی كه به موفقیت های علمی و اجتماعی و هنری و ورزشی دست مییابند، با صاحب همتانی كه كمك به دیگران را وجههی همت می سازند، با غمدیدگانی كه غمگساری میجویند، و حتی با نوزادانی كه متولد می شوند، برقرار و مستحكم كند.»
زمانی که دشمنان فرهنگ اسلامی ایرانی مان با ماهواره، اینترنت و ... به خانه هایمان نفوذ کرده اند، پیوند خانواده ها با مسجد محل می تواند از آسیب های احتمالی جلوگیری نماید و چه بسا با برنامه ریزی فعالان فرهنگی در مساجد همین تکنولوژی به ظاهر در خدمت دشمن، وسیله ی تبلیغ دین و جذب مردم خصوصا جوانان و نوجوانان به مسجد شود. و چه لذت بخش است دیدن تلاش و دغدغه مسجدی ها در محله های مختلف شهرهای کشور. فراموش نمی کنم زمانی را که یک روحانی به دختران ۹ ساله روستایی در بلوچستان با هدیه ی یک چادر رنگی ذوق و شوق نماز خواندن در مسجد روستا را برایشان ارمغان آورد. مسجدی را دیدم با نصب یک ویدئو پروژکتور در مسجد در روزهای مشخصی در هفته با هدایت امام جماعت فیلم ها و مستند های آموزنده ی خانواده ها پخش می شد، مسجدی دیگر به اسم زدن گیم نت در مسجد، طفلان گریز پای محل را در مسجد جمع کرده بود تا هم بازی های آنها تحت کنترل باشد و هم با شیرین ترین ترفندهای تربیتی آشتی دوباره بین آنها با نماز و قرآن برقرار کند. مسجدی را دیدم که جوانانش غمگسار و یاور پدر و مادر سالخورده ی شهدای محل بودند. مسجدی را دیدم که فعال فرهنگی آن، همان طور که برای فرزندش پدری می کرد برای بچه یتیم های محل نیز پدری می کرد و آنها را می بوسید، مسجدی را دیدم که زن و شوهری آستین هایشان را بالا زده بودند برای تامین جهیزیه ی دختران نیازمند محل شان. مسجدی را دیدم که امام جماعت اش با کودکان محل هم بازی بود برای باز کردن پای آنها به مسجد.
کدام خانواده ایست که نگران آینده ی فرزندان اش در جامعه نباشد؟ کدام خانواده است که از اعتیاد و لاابالی گری فرزندانشان رضایت دارد؟ کدام خانواده است که نگران دوستی ها و همنشین های دلبندان خود نباشد؟ مگر نه اینکه مسجد کم هزینه ترین و ایمن ترین راه برای رسیدن به این اهداف است.
باری که بر دوش متدینین امروز جامعه است بسی سنگین است. رهبر انقلاب خطاب به فعالین مساجد می فرمایند: «براى مسجد، جاذبه درست كنيد تا بچهها، جوانان و زن و مرد محله، مجذوب مسجدى شوند كه شما در آن هستيد و بيايند. مسجد، پايگاه بسيار مهمّى است. (۲۷/۰۸/۷۱) بر دوش آنها ست که مساجد را با برنامه های مختلف آنچنان جذاب و گیرا کنند تا جذب کودکان و نوجوانان را بالا ببرد. واقعیت امروز جامعه به نسبت ۵۰ سال پیش این است که مساجد برای جذب این طیف از جامعه باید با ده ها شبکه داخلی تلویزیونی داخلی و صدها شبکه ی خارجی و هزاران بازی کامپیوتری و میلیون ها سایت اینترنتی رقابت کنند. بدون شک کاری سخت است؛ و مسئولین و متولیان فرهنگی جامعه حق ندارند به جایی که باری از روی دوش فعالان فرهنگی مساجد بردارند، بارها اضافی بگذارند و رقبای اضافی بتراشند.
مساجد نبایند رقبای موسسات مردم نهاد (NGO) فرهنگی بشوند، بلکه باید این موسسات در دل مساجد شکل بگیرند، خیریه ها هم همین طور، کافی نت ها، ویدئو کلوپ ها، باشگاه های ورزشی و ... نیز همین طور. مساجد، امام جماعت ها و فعالین فرهنگی مساجد همان رزمنده هایی هستند که در نزدیکترین سنگر فرهنگی در خط مقدم جبهه فرهنگی کشور در حال نبرد سهمگین فرهنگی با دشمنان هستند، هر یک نفر را که به صفوف نماز اضافه کنند یک نفر را از دشمن جدا کرده و به جبهه ی حق اضافه کرده اند. مگر نه این است که به واقع جوانان لاابالی، معتاد، مزاحم نوامیس، ... که در محل حضور دارند تلفات ماست در جبهه جنگ نرم با دشمنان اسلام.
البته این بینابین عده ی زیادی هم هستند که به دلیل کم کاری مسئولین و کم دغدغه ای بعضی فعالان فرهنگی مساجد ترجیح می دهند نماز را در خانه بخوانند تا در مسجد. این قطع ارتباط در مسجد به یک معنا قطع ارتباط با سنگری امن است در میدانی پر از مین هایی فلج کننده با ماهیت آسیب های متنوع اجتماعی و فرهنگی و خیلی باید یک خانواده هوشیار باشد که با این سنگر در قطع ارتباط باشد ولی از گزند این مین ها سالم باشد.
همه ی ارگان های فرهنگی باید پشتیبان مسجد باشند در این خط مقدم. باید طوری برنامه ریزی کنند و رفتار کنند که محوریت دادن به مساجد را در مناسبات مردمی بالا ببرند. البته بصورت پراکنده دیده می شود که بعضی از نهادها اقداماتی را با این هدف انجام می دهند ولی جنگ فرهنگی آنقدر پر هزینه و با تلفات بالا می باشد که نیاز به پای کار آمدن تمامی نهاد ها دارد. صدا و سیما باید در فیلم هایش این محوریت را نشان دهد، باید زمان پخش برنامه های پربازدیدش با زمان های کاری مساجد تداخل نداشته باشد. شهردای ها، وزارت ارشاد با تمامی پتانسیل اش در کتاب و سینما و ...، حوزه های علمیه، آموزش و پرورش، ... همه و همه باید دست در دست هم دهند تا مسجد بار دیگر جایگاه خود را بازیابد. اگر این چنین شد پیامدش روشن خواهد بود «اگر مسجد، كيفيت شايستهی خود را بيابد، هزينههای مادی و معنوی بسياری از دوش جامعه و مردم و مسئولان برداشته خواهد شد. » (رهبرانقلاب، ۱۹/۰۷/۹۰)