توصیه   هایی  برای   کتاب خوانها

هوالحبیب

توصیه   هایی  برای   کتاب خوانها

قیمت نان که بالا برود مطمئن باشید که کتاب هم بیشتر. خریدن کتاب هم دیگر سخت شده است با این قیمت های نجومی!!!

در دوران  کارشناسی   در خوابگاه به   شوخی   می گفتیم   ایام   فورجه امتحانات  فرصت  مناسبی  است  برای خواندن  رمان   و  جدی جدی یکی  دو  تا رمان   را  می   خواندیم. الان هم  که  درگیر  پایانامه ایم  هم  بهترین  فرصت شده   است   برای  خواندن   کتاب.

این   پست  توصیه    چند  کتابی  است  که اخیرا   خوانده ام هر   چند   شاید دوستان  قبل   تر    از  من   هم  مطالعه   کرده باشند:

 رمان  

 

قیدار امیرخانی گمشد  ی این روزهای جامعه  را  به زیبایی به  تصویر   کشیده  است،    اخلاق   جوانمردی   را. یکی   از شیرین  ترین   قسمت های کتاب  این جمله  بود   که  :   از زیارت نامه ی ارباب و انی   سلم   لمن   سالمکم و  حرب  لمن   حاربکم اش این  چنین بر  می  آید  که پروردگار عالم رفیق  بازها  را  بیشتر  دوست دارد.

داستان



کتاب داستان بهنام  امیریان  خلا بزرگی   را پر  کرده است. داستان   زندگی  شهید   بهنام   محمدی که کمتر  به   نقش او   در  دفاع  از خرمشهر پرداخته  می شود. هر  چقدر   در  مورد  این  نوجوان سیزده   ساله کتاب نوشته   شود    و  فیلم  ساخته شود کم است.   حیف که  چنین الگوهای  بزرگی   در کشور داریم  و قدرت  الگوسازی  نداریم. او را بگذارید در کنار شهدای نوجوانی که تا کنون غریب مانده اند و مسئولین فرهنگی ما به جای الگو گردن بهنام محمدی و مهرداد عزیزاللهی فلان بازیگر و بازیکن و ... را الگو می کنند و بعد مجبورند خود بروند در فلان پارتی با گشت ارشاد جمع اش کنند. از ماست که بر ماست

این   روزها  که سریال  زندگی  شهید  کشوری   و  شیرودی   از   شبکه آی  فیلم   مجددا پخش  می  شد  با  خودم فکر   می کردم   هنر   و ادبیات   ما  چقدر راه دارد  تا بتواند دین  خود  را  به  این  ستارگان   ادا  کند.   نکته  ی  زیبای   سریال  سیمرغ مخصوصا  در  قسمت   آخر این  بود که   وصیت  شهید  شیرودی  به   پشتیبانی از ولایت  فقیه  را در  قبل از پرواز  آخرش به نمایش کشید. مگر   نه  این است  که  توصیه  به  حمایت  از  امام  و  ولایت  فقیه  در   اکثر وصیت نامه  ی   شهدا  هست پس   چرا در فیلم  های  دفاع   مقدس ما  هیچ  نمودی   ندارد؟

در کتاب خاطرات 

  نورالدین پسر   ایران یک  صحنه آرایی زیبا و   شیرین و  معطر  از رفاقت  ها و   رشادت های بچه های جنگ   است.  برای من   که  کمتر  با رزمندگان   آذربایجان  آشنا  بودم   بسیار  مغتنم   بود.   وقتی   کتاب را می  خوانی به  رفاقت امیرمارلباش با  نورالدین  حسادت می  کنی  ...   .خلاصه که از  دستش  ندهید

تئوریک فرهنگی

دغدغه   های فرهنگی که گزیده ی صحبت  های حضرت  آقاست  در   فضای فرهنگی برای  آنان  که  دغددغه  ی کار فرهنگی دارند    امری ضروری  است. خصوصا که بر اساس آن    می توان  از  افراط و  تفریط  های  فضای   فرهنگی  کشور   دوری  گزید.

قدم  کلیک هایتان  روی چشم مجموعه  پست های  منتخب   محمدرضا زائری   است   در وبلاگش که   به دو   جهت توصیه به خواندنش  می کنم.   اولا  بخاطر تشریح  وقایع  بکر  فرهنگی  در   لبنان توسط   حزب   الله   و دوما  نگاه  ایجابی اش  در فضای فرهنگی به جای  نگاه  سلبی خیلی  از مذهبی  ها.

یکی از زیباترین   یادداشت  های  کتاب اشاره  به کنسرت   موسیقی   حزب    الله لبنان است  که نوازنده  ی  گیتارش  با  وضو  گیتار به  دست می  گیرد  و به عنوان یک سلاح فرهنگی   به او می نگرد.

شعر

نامه های کوفی سعید بیابانکی که شاید عنوان عجیبی باشد اگر بگوییم طنز عاشورایی ، ولی بیابانکی با ظرافتی مثال زدنی در قسمت آخر کتاب به نقد بعضی از رسم های غلط پرداخته که باعث شده است حقیقت قیام کربلا فراموش شود.

بهار سرخ بحرین

هو الحبیب
برای این روزهای مردم بحرین




بهار سرخ بحرین

گرگ های گرسنه نشسته اند بر سر راهت یوسف
نه به طمع پیراهنت
که به طمع دریدن پاره های تنت
در کنار میدان لولوی سفیدی که سرخ تر از خون است
در کوچه های تاریک فاطمیه منامه
در حسینیه هایی که بر سر فرزندانت خراب کرده اند
در شب های عاشورایی محرم

خائن الحرمین با شیخ یک چشم و سازمان ملل بی چشم
مصالحه کردند بر سر حرّیت تو

آسمانت تیره
تیره از ابرهای سعودیِ عبدالوهاب 
هوایت بارانی
بارانی از گلوله های ملوکِ وارث عرب جاهلی
خاکستری از گازهای سمی حقوق بشر غربی

بهارت سرخ
سرخ از زخم گلوله های آمریکایی
گلگون از دشنه نامسلمانی شیخ نشین های عربی

خیابان هایت مفروش شده به گل های پرپر 
به دست نامردمان بی رحم 
اما تا عَلَم «هیهات» تو بلند است از ذلت
شمشیر فرزندان یزید و مروان 
شکست خورده است در برابر خون فرزندان تو
ابرهای تیره رفتنی است در برابر عزم تو
نابرادران گرگ صفت خواهند شکست در برابر صلابت یوسف
که سحر نزدیک است

گهواره مانده خالی

هوالشاهد

تقدیم به شهیده ی کوچک بحرینی، ساجده فیصل

گهواره مانده خالی


روضه خوان می خواند:
چه کربلاست امروز
چه پر بلاست امروز
گهواره مانده خالی
اصغر کجاست امروز
و اصغر نمی خواست جا بماند از قافله ی شهدا
از حبیب شصت ساله
از عمویش عباس
از برادرش اکبر
از پسر عمویش قاسم
می خواست نشان دهد مظلومیت پدر را
ولی گهواره خالی مانده
و مسلمانان آمریکایی به غارت بردند گهواره را
و خدا صبر دهد رباب را
---
و خدا صبر دهد مادر ساجده را
الجزیره خبر فوری دارد اما
شیخ قطر را نشان می دهد در کنار اردوغان!
اسد را محکوم کرده اند به جرم دوستی با نصرالله
به جرم اشک بر کودکان قانا
عزادرای برای کشته های صبرا و شتیلا
بی بی سی پخش زنده می کند
سخنرانی کلینتون را
در تقدیس حقوق بشر آمریکایی
مبارزه با تروریست ها!
تقدیر می کند از عمر سعد
تشکر می کند از شمر
شایسته صلح نوبل دانسته
حرمله را
اما
رسیور نمی خواهد شبکه کربلا
بشقاب و آنتن نمی خواهد
دل می خواهد که روی موج محرم تنظیم باشد
فرکانس عاشورا!
کربلا،پخش زنده دارد همه جا
همیشه آنلاین است عاشورا
بی بی سی و الجزیره از همین لج شان گرفته
شب عید و عزا ندارد
هر وقت می روی روی کانال کربلا می گوید
همه جا کربلاست
همه جا نینواست
تو حسین منی
نور عین منی
امروز ساجده را نشان می دهد
زیر نویس کرده فدایی علی اصغر حسین(ع)
نشان می دهد
مادر ساجده در پی گهواره است!
گهواره اما خونی است
آل خلیفه هدیه فرستاده است برای آل سعود
شورای امنیت تقدیر کرده است بخاطر حفظ گهواره از شیخ های نفتی عرب!
روضه خوان می خواند:
گهواره مانده خالی
اصغر کجاست امروز

عیدت مبارک علی  جواد؛به مناسبت هفتمین روز شهادت نوجوان بحرینی «شهید علی جواد الشیخ»

هو الحبیب

به مناسبت هفتمین روز شهادت نوجوان بحرینی «شهید علی جواد الشیخ»

عیدت مبارک علی جواد

روزه هایت قبول

عید فطرت چه« قربان » شد در «منا» ی بحرین!

برادر بگو به که اقتدا کردی؟

جام «احلی من العسل » را

ز دست کدامین شهید کربلا نوشیدی؟

بنگر که قطره های خونت

یم بحرین را طوفانی کرده

 وخواب شیخ های خیمه شب بازی غرب را پریشان !

نوادگان ابوسفیان و

هم بازیان دیروز بوزینگان

هم دست گرگهای صهیون شده اند

برای دریدن یوسف!

اما یوسف عزیز خواهد شد

و خون بر شمشیر پیروز (1)

1-     خطبه عید فطر رهبر انقلاب: البته ما از وضع بحرين بسيار نگرانيم. به مردم بحرين جفا ميشود، ظلم ميشود؛ وعده‌هائى داده ميشود، اما به آن وعده‌ها عمل نميشود. ملت بحرين، ملت مظلومى است. البته هر حركتى، هر اقدامى وقتى براى خداست، وقتى عزم و اراده پشت آن هست، اين حركت به طور قطع به پيروزى خواهد رسيد؛ اين در همه جا صادق است، در آنجا هم صادق است.

چشم انتظار تو اند ابوتراب!

یا رزاق


کیسه بر دوش گیر

کوچه های تاریک کوفه

دلتنگ قدم های فاتح خیبرند

کودکان چشم انتظارند

به هم فخر می فروشند

هر کدام خاطره ای دارند

که پدر در دهان من خرما گذاشته

دست بر سر من کشیده

شانه بر موهایم زده

اسبم شده است و سواری داده

نان برایمان پخته

امروز نه تنها کوچه های کوفه

که تک تک کوچه های تاریخ منتظرند

کودک آفریقایی بر روی دست مادر جان داده است

از گرسنگی

اما سگ اوباما غذایش به راه است!

قیمت نفت و طلا در مسابقه اند

طلا پیش دستی کرده است

شکم گنده های خلیج نشین

با کرواتی های کاخ سفید تفاهم کرده اند

بر سر امت پیامبر خاتم!

نفت در مقابل طلا

تا طلا بگیرند قرآن را

 به کوری چشم  گرسنگان آفریقایی

به کوری چشم شیعیان تو در بحرین

آنها شیوه تو را قبول ندارند در سیاست

قرآنشان بوی اسلام ناب آمریکایی می دهد

ارثیه عمرعاص است از صفین!

هنوز به فکر مطلاکاری کعبه اند

سفره ی افطارشان اموی است

مهمان افطارشان اوباما و سارکوزی است

اما سر سفره دیگر نان و نمک نیست

خورشت ها  رنگارنگند

خون امت برادرت محمد(ص)!

خون پیرمرد فلسطینی

خون جوان لبنانی

خون دختر بحرینی

خون کودک سومالیلیی

خون مسلمان عراقی و افغانی و یمنی

شیشه شیشه سر می کشند به سلامتی  

الیزابت بریتانیایی

اما در سومالی ساده است افطار

آب است و خاک

مهریه زهرا و فرزند علی!

می شود قبول نشود این روزه!


کوچه های سومالی هم تاریک است  چون کوفه

از حقوق ساختگی بشر غربی

و جاهلیت مدرن عربی

ابوتراب

کودکان سومالی چشم انتظارند

هر چند دیگر چشمانشان سویی ندارد!

 

 

اللهم اشبع کل جائع

هو الرازق

روزی دهنده اوست و او گاهی روزی فردی را در مال دیگری قرار داده .

اینکه برای سومالی چه می شود کرد بحثی است دیگر که البته راهی برای کمک به جز هلال احمر باز نیست اما حداقل این است که در روزهای ماه رمضان بعد از هر نماز وقتی دعا می خوانی که  اللهم اشبع کل جائع  کمی مکث کنی و رو به آسمان نمایی که خدایا خودت توفیق کمک به بندگانت را به ما عطا کن

***کوچه گرد یتیم نواز کوفه کیسه به دوش گرفته است که آخرین شب های عمر زمینی اش لبخند بنشاند بر روی لبان کودکان گرسنه ی شهر! چند شب آینده اما کودکان  ابا کاسه شیر پی خانه اش را می گیرند از یک دیگر!


انتخاب عکس خیلی سخت بود! کافی است در گوگل بزنید قحطی در سومالی!



استادیوم آزادی در آفساید انسانیت

هو الحبیب

استادیوم آزادی در آفساید انسانیت

 آیات القرمزی کارت قرمز گرفته!

اخراجش نکرده اند!

حذفش کرده اند!

بر طبق قوانین فیفا،

شعر خواندن در زمین آل سعود خطاست!

داور اخراج کرده است همه ی بحرینی ها را ؛

 دیده نمی شود شماره ی لباسشان ،

 بس که خون ریخته!

پزشکان هم اخراج شده اند از زمین !

فیفا گفته است چرا به جای نمک ، مرهم به زخم بحرین گذاشته اید؟

سرخابی ها هم از اول در آفساید انسانیت ایستاده اند!

می ترسند محروم شوند بخاطر حمایت از بحرین!

اگر توپ گل شود پول است که از پاروی تیمشان بالا می رود!

 ولی اگر پرچم بحرین را بلند کنند ، نه!!!

 بین پول و مسلمانی کدام می ارزد؟

 بین پول و انسانیت چه؟

 خب مشخص است که پول!

نود وجدان هم تعطیل شده است گویا!

بعدا می شود یک بیانیه داد و شمعی روشن کرد ولی پول را که نمی شود برگرداند!

مردم بحرین قطعه قطعه می شوند به درک!

 استقلال باید ببرد، پیروزی هم!

تماشاگرنماها از بحرین دفاع می کنند!

فحش و دشنام در استادیوم آزادی، آزاد است،

 ولی فریاد آزادی نه!

 

کاش  دروغ باشد!

هوالحبیب

کاش  دروغ باشد!


http://www.islamtimes.org/images/docs/000066/n00066997-b.jpg

کاش دروغ باشد! کاش اخبار بحرین و یمن و لیبی دروغ باشد! کاش دروغ باشد که «آیات القرمزی» را جلوی چشم مادرش گرفتند و بردند نیروهای آل الشیطان...!

کاش دروغ باشد آنچه از سرنوشتش می گویند! کاش ما نشنیده بودیم نهیب علی(ع) را که تن مردان مسلمان را ۱۴۰۰ سال است می لرزاند که چرا نمردید از درد ربودن خلخال از پای زن یهودی! و الان چه کنیم از این درد! از درد ربودن دختر شیعه! از درد ... 

کاش دروغ می بود که رقیه(س) سیلی خورده از دست اجداد آل سعود و آل خلیفه! کاش دروغ می بود آنچه بر زینب (س) رفت در شام! کاش دروغ بود روضه گوش و گوشواره! کاش دروغ بود روضه خیمه ی نیم سوخته! کاش دروغ بود روضه عصر عاشورا! کاش دروغ بود روضه کوچه مدینه و سیلی به مادر! کاش دروغ بود روضه ی در و دیوار! کاش ... 

کاش چشم نداشتیم که ببینیم و گوش که بشنویم، شاید دیگر تکلیفی هم نمی داشتیم! گویا گِل سرنوشت شیعه را با درد و رنج سرشته اند! گویا قرار است محک بزنند عیار غیرت مردان عالم را ! و عیار مسلمانی ما را!
اگر که گفته اند «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، پس همیشه عاشورایی هست که در کربلای امتحان، باید ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام زمانت را لبیک بگویی! که اگر تعلل کنی از کاروان عشق جا خواهی ماند.


پی نوشت 1: متن بالا را قبل از خبر شهادت این شاعر شجاع بحرینی نوشتم هر چند اخبار ضد و نقیض از بحرین بسیار است و خبر شهادتش را تایید نکردند.آیات چه شهید شده باشد و چه نه پیروز این جنگ نابرابر است چرا که در مکتب حسین (ع)و زینب (س)خون بر شمشیر پیروز است.

به هر حال او هم سندی دیگر است بر مظلومیت شیعه! کوچه های بحرین بوی فاطمیه می دهد این روزها!

پی نوشت 2:

نامه به شورای شهر مشهد برای تغییر نام خیابان منتهی به کنسولگری رژیم ال شیطان

نمایندگان محترم شورای اسلامی شهر مشهد


بیش از دو ماه از آغاز قیام های مردمی در منطقه و کشتار مردم بحرین می گذرد. سوال مهمی که مطرح است آن است که شورای محترم شهر مشهد و یا سایر مسوولان آن در جهت حمایت از این مردم مسلمان چه اقدامی انجام داده اند؟

در همین راستا دانشجویان مسلمان دانشگاه های مشهد پیشنهاد می کنند که خیابان کفایی، منزل سرکنسولگر دولت ستمگر آل سعود به نام اولین زن شهیده بحرینی بهیت العرادی و خیابان مولوی محل کنسولگری عربستان به نام شهدای بحرین تغییر یابد. لذا انتظار ملت ایران به ویژه مردم مشهد آن است که به این حداقل وظیفه مسلمانی خود عمل کنید.

دانشجویان مسلمان دانشگاه های مشهد وتشکل های ذیل:

بسیج دانشجویی دانشگاه های فردوسی، علوم پزشکی، آزاد، پیام نور جامعه اسلامی دانشگاه فردوسی و علوم پزشکی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه پیام نور

چرا ساکتی سلمان؟

 هوالشاهد

چرا ساکتی سلمان؟

مقداد،

 به پا خیز که بسته اند دستان علی را

میثم ،

جرم شده است بار دیگر حب علی

نخل های بحرین خونین شده است این روزها

عمار،

پدر ومادرت هنوز زیر تازیانه ی ابولهب اند و ابوجهل

در میدان لولو شهید کردند سمیه را

در زندان تکه تکه کردند یاسر را

ابوذر،

کسی نیست فریاد بزند بر سر شیوخ نفتی

کسی نیست استخوان بکوبد بر سر مفتی های کذاب

تلویزیون معاویه سانسور میکند اخبار را!

عمرعاص طرح برده شورای شیوخ نفتی

که علی(ع) نقض کرده  حقوق بشر  را

بلال ،

ماذنه ای نمانده که اذان بگویی  دیگر!

خائن الحرمین امر کرده است به آل صهیون

جز مسجد ضرار ،خراب کنند همه را

 تا اذان  را به وقت واشینگتن بگویند

و نماز را به  سوی تلاویو!

سلمان ،

 عرب جاهلی هنوز به دین ابوسفیان هاست

هنوز در دعوای عرب است و عجم

هنوز بعد 1400 سال باور ندارد که

 ان اکرمکم عندالله اتقیکم

اما تو چرا ساکتی؟

مگر تو هم به درد عرب جاهلی دچاری؟

مگر تو هم به مکتب اسلام ایمان نیاوردی؟

نکند تو هم ناسیونالیست شده ای؟

تو را سلمان خوانده اند ، نه روزبه!

سلمانِ پیرو علی

ساکت نمی نشیند پیرو علی !

اما نه! باور نمی کنم!

پیامبر گفت تو منا اهل بیتی!

نهیبی بزن بر ما!

ایران هنوز فاطمیه نرسیده است

بحرین اما

فاطمیه زودتر رسیده است گویا!

چقدر کوچه دارد بحرین!

چقدر در، سوخته این روزها!

همه جا  بیت الاحزان شده است!

اما آل ابلیس گفته:

گریه ممنوع !

عزادرای هم!

آنها حتی از گریه هم ترس دارند!

پدرانشان هم از گریه فاطمه ترس داشتند در مدینه!

از گریه زینب در کوفه!

از گریه رقیه در شام!

کوچه فاطمیه به میدان عاشورا می رسد!

نکند دیر به کربلا برسیم!

 

حجت مقبول آقای خادم الشیاطین!

هو العادل

حجت مقبول آقای خادم الشیاطین!

 

حجت مقبول آقای خادم الحرمین!

هنوز به دور کعبه ی جاهلیت طواف می کنی؟!

یا که نه!

کعبه را با خانه ی سفید اوباما اشتباه گرفتی؟

تو اگر خادم هم باشی خادم الشیاطینی نه خادم الحرمین!

خادمِ شیطان بزرگی و نوکر ِتوله اش اسراییل!

آقای خادم الشیاطین، طوافی که به دور White House  باشد

عید قربانش هم به مسلخ بردن مردم بحرین است و یمن!

تو صیغه ی برادری خواندی!  با شیخ حمد آل صهیون

سگ زرد برادرت است آقای  شغال آمریکایی!

هر دو قاتل اید! آل خلیفه و آل سعود ندارد!

همه فرزند نامشروع سامری هستید و از تبار قابیل!

یزیدید و شمشیر شمر به دست گرفته اید برای بریدن سر حسین(ع).

نه شیعه اید و نه سنی حضرت خادم الشیاطین!

شما ذبح کردید غزه را

و حمام خون کردید لبنان را

و  سرخ کردید مروارید سفید بحرینی را !

میدان لولو را ارض کربلا کردید در یوم عاشورا!

اسبهایتان را نعل اسراییلی کردید برای تاختن بر امت رسول،

از لیبی تا یمن،

 از یمن تا بحرین!

فرقی نیست بین آل سعود و آل خلیفه! هر دو نامبارکند مانند فرعون مصر!

صم بکم عمی فهم لا یعقلونند این جماعت شکمباره نفتی خلیج نشین!

از سیروا  فی الارض فقط فاصله آشپزخانه را فهمیدند تا دبلیوسی را!

ندیدند سونامی را

و غرق شدن فرعون را ،

سونامی  برخورد عصای موسی بود با نیل!

نیروگاه فوکوشیما همان مگسی بود که نمرود را به درک فرستاد!

یعقوب را  یکی دلداری دهد،

دریدند پیرهن یوسف را

گرگ های سعودی در بحرین

گرگ های ژنرال دیوانه در لیبی

گرگ های ناصالح در یمن

و گرگ های آمریکایی در عراق!

چه می رود بر قلب پیامبر که شما مسلط شده اید بر امتش!

به رقص آمده اند بوزینه ها بر سر منبرها !

پای منبرتان مشق می کند ضحاک ، سفاکی را!

 بس که کشتید تا پیاله های خونتان پر شد

گیلاسهای خونتان را برای سلامتی پرز به هم بزنید

در بزم خون شیطان ها!

اما بدانید

امروز ابابیل ها به پا خاسته اند برای سنگباران سپاه ابرهه

و بریدن دستان ابولهب !

تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ

 

 

 

 

بابا آب داد!

به نام خدای این روزهای کاروان اسرا

بابا آب داد!

نه

عمو آب داد!

نه

عمو دست داد!

اصغر جون داد!

بابا خون داد!

بابا سر داد!

----------------------

آن مرد آمد

آن مرد در باران آمد

آن مرد در باران غم آمد

آن مرد با صدای هلهله ی مردم آمد

نه

آن سر آمد

آن سر ، تنها ، بی تن آمد

نه

بابا آمد!



بهانه نوشتن این چند خط دیدن جمله ی بابا آب داد بود در برگه ای که هوای محرم نگذاشت از کنارش ساده  بگذرم!


مرد برگشت ولی ...

هو الحبیب

تراوشات یک ذهن آشفته  است که می خوانید که ادعای شعر و شاعری ندارد :

 

مرد برگشت ولی چفیه اش رنگین بود

سرخ ولی سرخ تر از لاله ی خونین بود

 

عهدش هر صبح به اشکش مهمور

کامش شکرین تر ز شهد شیرین بود

 

تنش گلزار شقایق ، پر خون

جای جایش ز گلوله  سیمین بود

 

مجنون شده بود و پی لیلا می گشت

از سفر آمده بود ، مُشکین بود

 

گفتند که نامش بنویسد شهید

شهیدی که پایبند آن عهد دیرین بود

شهید

حلال کنید

هو الحبیب

پيشاپيش عيد مبارك

ان شاالله عازم اردوي جهادي در منطقه ايرانشهر سيستان هستيم و تا 8 فروردين احتمال قوي دسترسي به اينترنت ندارم. خلاصه حلال كنيد از بدي و خوبي اين چند ماه پر تنش! مخصوصا كه  میگن منطقه  کمی هم ناامنه!!! هر چند بادمجون بم آفت نداره!

هر از چندگاهي متن هايي مي نويسم كه به همه چيز شبيه است جز شعر. ولي براي خودم خوب است كه آشفته هاي ذهنم را روي كاغذ مي آورم. پس ايراد وزن و قافيه نگيريد!!!

دلخسته شدم چون غزال سرگردان در بيابان ها

ستاره ها گم شده اند گويا در شب سياه آسمانها

بار سفر بستم، سالياني است كه مي گذرد

نمي خواهم كه گم شوم در روزمرگي خيابان ها

عشق بار سنگيني است بر شانه هاي من

سرنوشتشان يكي است با گندم زير چرخ آسيابان ها

يك غريق درياها در سرش چه فكر دارد؟

جز نجات از دريا با توسل به كشتي بان ها

به حساب چه بگذارم اين غم آتشين در دل

شده ام نخلي سوخته و بي بار در خيل نخلستان ها