مرد برگشت ولی ...
هو الحبیب
تراوشات یک ذهن آشفته است که می خوانید که ادعای شعر و شاعری ندارد :
مرد برگشت ولی چفیه اش رنگین بود
سرخ ولی سرخ تر از لاله ی خونین بود
عهدش هر صبح به اشکش مهمور
کامش شکرین تر ز شهد شیرین بود
تنش گلزار شقایق ، پر خون
جای جایش ز گلوله سیمین بود
مجنون شده بود و پی لیلا می گشت
از سفر آمده بود ، مُشکین بود
گفتند که نامش بنویسد شهید
شهیدی که پایبند آن عهد دیرین بود

+ نوشته شده در یکشنبه ۴ مهر ۱۳۸۹ ساعت 22:17 توسط محمد حسین زاده
|
سيد ما، مولاي ما؛ دعا كن براي ما؛ صاحب ما توئي؛صاحب اين كشور توئي، صاحب اين انقلاب توئي، پشتيبان ما شما هستيد؛ ما اين راه را ادامه خواهيم داد؛با قدرت هم ادامه خواهيم داد؛ در اين راه ما را با دعاي خود، با حمايت خود، با توجه خود، پشتيباني بفرما.