جز براي شقايقها مخوان
مرحوم مدرس می گفت سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست. سکولاریسم در واقع امروز نه تنها سیاست ما را هدف گرفته است بلکه در صدد احاطه به تمامی ابعاد زندگی است. سکولاریسم را نباید فقط جدایی دین از سیاست نامید که جدایی دین است از تمام شئون زندگی. دین می شود امری فردی که در طول هفته چند ساعتی از زندگی را، هر شنبه همچون یهودی ها و یا یکشنبه چون مسیحی ها در بر می گیرد.
بعد از انقلاب، هر چند در حوزه سیاست به دلیل بیداری مسئولین و مردم از ورود این تفکر جلوگیری شد و اگر شخصی در برهه ای می توانست با زدن نقاب به کرسی های
اما حوزه ای که زیاد در آن آسیب دیدیم فرهنگ و هنر بود. متاسفانه غالب فضای فرهنگی ما را مخصوصا در حوزه سینما فضای سکولاریستی تشکیل می دهد. آنچه به عنوان هنر برای هنر گفته می شود و یا سینما برای سینما از همین نگاه نشات می گیرد و این البته به جز گروه ها و افرادی هستند که با مقاصد سیاسی برای ضربه زدن به نظام، فیلم های باب طبع جشنواره های خارجی می سازند و به سیاه نمایی و دروغ پراکنی می پردازند.
در این میان هستند هنرمندانی که بر خلاف جهت غالب این آب شنا می کنند كه با نگاهی دینی و ایدئولوژیک و انقلابی وارد عرصه هنر شدند. هنرمندانی مانند حاتمی کیا، مجیدی، مرحوم ملا قلی پور، ده نمکی و ... مولود انقلاب هستند، که تفکر امام و انقلاب آنها را پرورانده و به آنها جان داده
تمام آنچه به عنوان مقدمه گفته شد بهانه ای بود برای نام بردن از ابوالقاسم طالبی. طالبی از سینماگرانی است نگاه انقلابی و ایدئولوژیک در فیلم هایش حرف اول را می زند. طالبی مرد زمان خودش است و با توجه به معضلات و مشکلات آن زمانه فیلم می سازد. هر چند در سینما برای عده ای حرف های طالبی خوشایند نیست. طالبی زمانی در دوره فتنه گری های دولت اصلاحات، با ساخت فیلم «آقای رییس جمهور»، شعار های توخالی آنان چون آزادی بیان و جامعه مدنی را به نقد کشید و دغدغه های خانواده شهدا را نسبت به آن دوران بیان کرد. زمانی در «نغمه» جانبازی شیمیایی را به تصویر کشید و از مشکلات جانبازان گفت و بعد در «دست های خالی» جانبازی موجی را به نمایش گذاشت و او را با داستان عاشورا همراه کرد که هم گوشه ای از درد جانبازان را گفته باشد و هم روضه ای بخواند بر مصیبت کربلا.
طالبی بعد از سینما، با سریال به کجا چنین شتابان به تلویزیون آمد تا دغدغه هایش را در قالبی دیگر بیان کند. «به کجا چنین شتابان» در میان مجموعه های چند سال اخیر صدا و سیما جایگاهی ویژه دارد. طالبی حرف هایی را زد که گویی صداو سیما از گفتن آنها تا به حال شرم داشت. پرداختن به فساد اقتصادی در کنار نقد معضلات اخلاقی که در جامعه رو به رواج بوده است ، پرداختن به اثرات مخرب ورود ماهواره به خانه ها، اثر پول حرام بر زندگی ها، به تصویر کشیدن معضلات خانواده هایی که نسبت به مسایل دینی کم توجه هستند، نقش سفارت خانه های خارجی در معضلات ایجاد شده در کشور و ... در کنار به تصویر کشیدن زندگی خانواده هایی که با قدرت ایمان زندگی می کنند و قناعت به جای طمع سرلوحه زندگی اشان است و آرامش حاکم بر زندگی آنان الگویی از فیلم سازی متعهد را به نمایش گذاشت. طالبی در طول مدتی که مردم را به پای تلویزیون نشاند به مانند اغلب سریال های تلویزیونی به دنبال گذراندن وقت مردم نبود بلکه دائما در حال زدن تلنگر به وجدان های بیدار مردم بود. به کجا چنین شتابان سریالی نبود که صرف سرگرمی و گذران وقت باشد، گرچه مشکلاتی داشت ولی پر از نکات اخلاقی و دینی و سیاسی بود که در خود تقدیر است و تشکر.
طالبی در سینما در مقابل دو موج ایستادگی کرده است: يکی موج فیلم های روشنفکری که مهمترین هدفشان ضربه آگاهانه به اعتقادات دینی مردم و نظام مقدس جمهوری اسلامی است و دیگری موج فیلم های زرد و مبتذل و گیشه ای.
طالبی از جهتی دیگر هم در خور تقدیر است. همین نگاه دینی و انقلابی او باعث شد که در حوادث بعد انتخابات ساکت ننشیند و با قلم خود به دفاع از نظام برخیزد. نامه سرگشاده اش به محمد نوری زاد و دست نوشته ای در کج فهمی و خیانت خواص در حوادث بعد عاشورا دغدغه ی دینی و انقلابی او را نشان می دهد که نمی تواند ساکت بنشیند.
طالبی از جمله خواص عرصه هنر بوده که بدون ترس از ملامت روشنفکرنمایان هنری و سینمایی با افتخار از نظام و انقلاب دفاع می کند و به ندای «این عمار » رهبر انقلاب لبیک گفت.
بهانه نوشتن این مطلب، دست مریزاد و خسته نباشیدی به طالبی است و در پایان این قسمت از نامه سید مرتضی آوینی به حاتمی کیا را می آورم که در واقع این نامه تنها به حاتمی کیا نوشته نشده بلکه به تمام هنرمندانی نوشته شده که بسیجی اند و عاشق و فدایی ولایت:
بسیجی و عاشق بمان و جز درباره عشاق حق و بسیجی ها فیلم مساز، و هرگاه خسته شدی، این شعرگونه را كه یك جانباز برایت نوشته است بخوان:
ای بلبل عاشق، جز برای گل ها مخوان!
دست دعای دلسوختگان
آن همه بلند است
كه تا آسمان هفتم می رسد.
اما اگر پاهایم را باز پس دهند
تا این دل سوخته را بازستانند
آنچه را كه بخشیده ام
باز پس نخواهم گرفت.
دل من یك شقایق است، خونین و داغدار.
ای بلبل عاشق،
جز برای شقایق ها مخوان!