بسمه تعالی

تفاوت دو رییس جمهور

سید محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد آنقدر در منش و رفتار با یکدیگر تفاوت دارند و مواضع متضادی در قبال مسائل جهانی داشته اند که کشور های دنیا را به اتخاذ مواضعی متفاوت با این دو نفر واداشته است. سوال این است چرا از مواضع خاتمی استقبال می کنند و پیشنهاد وی برای نام گذاری سال 2001 به نام گفتگوی تمدن ها مقبول سران جهان می افتد و در مقابل نسبت به سخنرانی احمدی نژاد در سازمان ملل موضع گیری می کنند و یا در کلمبیا عزم بر خراب کردن چهره احمدی نژاد را می کنند؟

به واقع باید گفت تفاوت این دو رفتار از سوی خاتمی و احمدی نژاد ناشی از مبانی فکری این دو شخصیت است. نگاه خاتمی به تساهل و تسامح و تمایل به مطرح کردن مولفه های لیبرالسیم  همچون آزادی و جامعه مدنی نتیجه ای چون سعی بر گسترش روابط با همه کشور های جهان را دنبال می کرد  و سیاست تنش زدایی و اعتماد سازی را در پی  داشت . موضعی انفعالی، به این معنا که ایران تا کنون خطا کرده و در جهان آشوب نموده و اکنون پشیمان است و شلوغ نمی کند و اعتماد شما را جلب خواهد کرد. در مقابل این نگاه ، دیپلماسی فعال احمدی نژاد قرار می گیرد.

 در این نگاه انسان مسلمان هیچ گاه زیر بار ذلت نمی رود و از آرمان های حق خود کوتاه نمی آید و به دفاع از مظلوم بر می خیزد.اگر دولت اصلاحات  خود تعلیق می پذیرد ، دولت احمدی نژاد بر سرعت بخشی بر فعالیت های هسته ای تاکید می کند . اگر دولت اصلاحات تهعد می کند که از مقاومت لبنان و فلسطین حمایت نکند ، دولت نهم حمایت و پشتیبانی از مظلومان فلسطین را سر لوحه دیپلماسی خارجه خود قرار می دهد.اگر دولت اصلاحات از آرمان های انقلابی کشور عقب نشینی می کند تا خشم غربی ها را بر نیانگیزد احمدی نژاد حاضر نیست حتی یک قدم هم عقب نشینی کند و در مقابل دشمن از خود انعطاف نشان دهد.

شهید مطهری رحمه ا... در کتاب جاذبه و دافعه  علی (ع) نکته مهمی را اشاره می کند و آن اینکه علی بودن و در راه علی بودن ، جذب و دفع هایی دارد . سلمان ها و اباذر ها و میثم ها رویش پیدا کرده و جذب  را ه حقِ علی می شوند و معاویه ها و عمر و عاص ها و طلحه و زبیر هایی هم دفع می شوند و در مقابل علی (ع) صف آرایی می کنند . علی بودن و با علی بودن ، دوست و دشمن می آفریند . نمی شود با علی باشی و با همه دوستی کنی !

اصولاً اگر دیپلماسی و سیاست بر پایه دین باشد، این سیاست هم دوست و متحد می فریند و هم دشمن.

روشن است که حمایت از فلسطین ملازم با دشمنی با اسراییل و متحدانش است . حق و باطل هیچ گاه با هم سازش پذیر نیستند. باطل تاب تحمل حق را ندارد و تنها زمانی آرام می نشیند که یا  همصدا با او حرف بزند ، که خود هم باطل شده است و یا با سکوت بر کار او تایید بزند.

این جاست که راه مدرس با سکولارها  از هم جدا می شود. سیاست ملازم با دین  هرگز سر ذلت در مقابل ظلم  و ستم پایین نمی آورد ؛ هر چند به قیمت جانش تمام شود که این سیاست از مکتبی بیرون آمده است که ندای  هیات من الذله را سر می دهد.

با این توصیف تعجب نکنید که دنیای غرب از طرح گفتگوی تمدن های آقای خاتمی استقبال کند ، چرا که گفتگوی تمدن ها به جایگاه هیچ کدام از کشور های استکباری جهان صدمه نمی زند، حرفی است در قالب گفتمان خود آن ها و بازی چیده شده در پازل بازی آنها.

آقای خاتمی را اگر کاتالیزور و سرعت دهنده سیاست های غرب  در منطقه ندانیم ، باید اذعان کرد کبریت بی خطری بود  که دنیای غرب وجود او را نه تنها مضر برای ماهیت استکباری و شیطانی خود نمی دید بلکه او را شخصیتی بی خطر و بلکه آرام کننده احساسات ضد امپریالیستی در منطقه می دید.

از آن سو احمدی نژاد ، رییس جمهوری بود که قواعد بازی بین المللی را به هم ریخت. با طرح مسائلی همچون هولوکاست ، ماهیت پوشالی لیبرالیسم را نشان داد. آنان که دم از آزادی بیان می زدند و عقل را بدون نیاز به وحی برای هدایت بشر کافی می دانستند، تحقیق پیرامون موضوع هولوکاست را غیر قانونی  اعلام کرده بودند؛ و احمدی نژاد با طرح مسئله هولوکاست در مجامع بین المللی دروغ بودن شعار هایی چون آزادی بیان و تعقل بشری را به سخره گرفت.

احمدی نژاد به ظاهر کاری نکرده است به جز چند مورد سخنرانی و مصاحبه بر علیه جنایات صهیونیست ها و  فعالیت عملی و مشهودی  برای حذف این رژیم نکرده است. پس چرا این همه تهدید و تخریب از سوی دنیای غرب می شود؟ چرا در رسانه های غربی سوژه ثابت تخریبی احمدی نژاد شده است؟

شکی در این موضوع نیست که اگر گفتمان خاتمی هم فقط کمی از منافع غربیها و ابر قدرت ها را تهدید می کرد در سخنرانی های وی هم آشوب و اختلال می کردند ؛ همان کاری که در ژنو و در سخنرانی احمدی نژاد کردند. احمدی نژاد بر خلاف خاتمی با ملت ها  به گفتگو نشسته است و از درد و رنجی که  جامعه بشری  این روزها با آن رو به رو است سخن می گوید و دولت های فاسد را رسوا می کند، خطری محسوب می شود برای نظم ( بخوانید استبداد) دهکده جهانی.

تا به امروز هر کس در این دهکده حرفی داشت از کدخدا اجازه می گرفت و یا مطابق میل او حرف می زد و یا حاقل  حرفی نمی زد که کدخدا را برنجاند ،چرا  که از عکس  العمل کد خدا می ترسید. بس جای تعجب ندارد که مقامات ارشد اسراییل بی پروا  خواستار بازداشت احمدی نژاد باشند و او را به ترور تهدید کنند و یا فرانسه و آلمان اظهار امید واری کنند که در انتخابات آینده ریاست جمهوری ، احمدی نژاد رای نیاورد و آشکارا از آمدن  چهره هایی همسو با خود در ایران حمایت کنند.

اگر گفتمان احمدی نژاد اثری بر جهان نداشت ، رسانه ها و سیاست مداران  این همه بر علیه او هیاهو و غوغا به پا نمی کردند . غرب به این رسیده است که ملت های مسلمان امروز احمدی نژاد را پرچم دار مبارزه با صهیونیسم می دانند و او را الگویی برای رهبران کشور های اسلامی، که رهبران خود را با او مقایسه می کنند.

سخنان احمدی نژاد ، خشم و بغض فرو خفته  ملت های مسلمان است که سالیان سال به خاطر ترس حکام بزدل شان در سینه مانده بود و اکنون که او بی محابا  از حقانیت و مظلومیت فلسطین سخن می گوید روحیه عزت طلبی را بار دیگر به جامعه اسلامی تزریق کرده است.

این چنین است که  احمدی نژاد چون سید حسن نصر الله محبوب ترین رهبران جهان اسلام می شوند. . این نتیجه تفاوت  این دو سیاست است. دیپلماسی منفعل که همیشه در مقام رفع اتهام از خود است و دیپلماسی فعال که غرب را به چالش می کشد و آن ها را در مقام پاسخ گویی قرار می دهد. سیاست سکوت در مقابل استکبار و کوتاه آمدن در مقابل استکبار و ذلیلانه درخواست کردن  برای خارج کردن نام ایران از لیست کشور های محور شرارت و سیاست ایستادگی در مقابل زیاده خواهی های غرب و متهم کردن غرب به تبعیض نژادی و زیر سوال بردن قوانین ظالمانه ای چون حق وتو.