بسمه تعالی

روایتی از ساقیان جام زهر ، این سه نفر

هاشمی و رضایی و موسوی

موسوی و هاشمی و رضایی

سال 67: دو سال آخر عمر امام، دلش را خون کردند. پذیرش قطعنامه و عزل منتظری با پیر جماران آن کرد که خود در نامه اش به منتظری گفته بود:« از خدا مى‏خواهم كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد(1)»

امام حسن(ع) را سستی خواص پیرامونش مجبور به صلح کرد و کار به آنجا رسید که جام زهر را نوشید و به جدش پیوست. خمینی،عشق بسیجی ها، به خاطر سست عنصری خواص جام زهر را سر کشید. آقا محسن به هاشمی نامه نوشت و میر حسین حرف های هاشمی را در مورد وخامت اوضاع تایید کرد تا این سه نفر جام زهر را به نائب امام زمان بدهند تا سر بکشد و بگوید« بدا به حال من كه هنوز مانده‏ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر كشيده‏ام، و در برابر عظمت و فداكارى اين ملت بزرگ احساس شرمسارى مى‏كنم.(2)» و مردم شنیدند و به پای نامه گریه کردند، جان دادند، که پیر و مرادشان، دلش شکسته است . امام نمی خواست قبول کند، جدش علی (ع) هم نمی خواست حکمیت را قبول کند، حسن بن علی(ع) هم حاضر به صلح نبود، ولی حفظ اسلام از اوجب واجبات است که باعث شد حضرت روح الله تن به قطعنامه دهد.

سال 88: تاریخ با فاصله بیست سال تکرار شده است. آن سه نفر دوباره دور هم جمع شده اندو این بار باز هم صحبت از جام زهر و ولی زمان است. موسوی بیانیه می دهد و همان حرف های هاشمی  در نماز جمعه را تکرار می کند و رضایی جام زهر را با نامه اش به علی مظلوم زمان تعارف می کند. خدا گواه است که اینان که اینچنین در جلوت به رهبری فشار می آورند در نهان و در زد و بندهای سیاسی چه فشار ها  و تهدیدها و حرفهایی که نمی زنند تا بالاخره علی بگوید مالک برگرد!

نباید گذاشت تاریخ تکرار شود، باید چشم فتنه را کور کرد. همیشه کار در صفین و حکمیت باقی نمی ماند، نهراوانی هم خواهد بود که علی بگوید

 حضرات خواص اگر سکوت کنند جهنم را خریده اند و بس!!!

آنچه نصیب طلحه و زبیر و ابوموسی اشعری ها می شود جز لعن و نفرین نخواهد بود.

 

(1):  صحيفه امام، ج‏21، ص: 332

(2): صحيفه امام، ج‏21، ص: 93

پی نوشت: تلاش رضایی برای نخست وزیری موسوی