هو الحبیب

مرام های فراموش شده!

جهان نیوز

چند روزی است کتاب کوچه ی نقاش ها رسیده است به دستم. زبان و لحن راوی داستان آنقدر جذاب و دلنشین است که خواننده را با خود همراه می کند. اما مهمتر از همه برای من نکات زیبا و آموزنده ایست که درهمین دو سه فصل اول وجود داشته است. تکریم روحیه مشتی گری و لوطی گری و جوانمردی در میان مردم.

اول:

امروز که گذر سوم کتاب را می خواندم واقعه ای را بیان می کرد که از قضا به بازی دوستانه!!! ایران و فلسطین بی ارتباط نبود: ابولفضل کاظمی نقل می کند که همراه حاج قاسم که نقش رهبری بچه های محلشان را داشته است در زمینه های دینی و اخلاقی،  مسابقه فوتبالی داشته اند با محله ای دیگر و آنها دو بر یک جلو بودند نتیجه بازی را  و حاج قاسم کاپیتان تیمشان را صدا زده و گفته است:

« ما مهمون این ها هستیم، بده اینها ببازند. بازی رو به مساوی بکشونید و یک کاری کنید که آبروی اینها نره»

حال نگاهی به تیتر خبرگزاری فارس بیاندازید:

«هفت گل برای روحیه و اعتماد به نفس ملی‌پوشان، ایران برابر فلسطین جشنواره گل به راه انداخت »

من نمی دانم تیم فلسطین در چه شرایطی تمرین می کند و آیا اصلا بازیکنان آنها هم مثل فوتبالیست های ما فقط!!! اسم نماینده ملت را یدک می کشند و آیا نماینده ی خوبی برای فرهنگ و مذهب خودشون هستند یا نه!!! ولی یاد مردهایی همچون پوریای ولی و تختی به خیر!

دوم:

ابولفضل کاظمی رفیقی دارد به نام محمدآقا عروس که در جریان قیام سال 42 ،توسط رژیم بازداشت می شود و در زندان با طیب حاج رضایی برخورد می کند. رژیم می خواسته است طیب را مجبور کند اعتراف نماید که از حضرت امام برای قیام پول گرفته است . اما طیب در دادگاه می گوید:« ما تو قانون مشتی گری، با بچه ی حضرت زهرا(س) در نمی افتیم. من این سید رو نمی شناسم ؛ اما با او در نمی افتم»

زمانی که طیب زیر بار فشار رژیم شاه نمی رود و او را  برای اعدام می بردند ،در سلول محمد عروس بهش میگه:« محمد آقا، اگر یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو، خیلی ها شما رو دیدند و خریدند، ما ندیده شما رو خریدیم»

محمد عروس هم پیام طیب را بعد انقلاب به امام می رساند و امام می فرماید:« طیب حر دیگری بود»

در شماره 68 مجله شاهد یاران که مفصل به احوالات طیب پرداخته(مخصوصا علاقه ی وی به امام حسین(ع)) نقل شده است که امام به طلبه های قم فرمودند به جای روزه های قضای طیب یک روز را همه روزه بگیرید و این چنین در یک روز روزه های قضایش هم گرفته شد.

انصافا این روزها جای مرام های مشتی گری و لوطی صفتی به معنای دستگیری از مظلوم و ستمدیده خالیه. طیب و شعبان بی مخ  به ظاهر هر دو گنده لات های تهران بودند، اما عشق امام حسین دستش رو گرفت عابت به خیر شد و شد   حر انقلاب  و دیگری شد فراری و خائن به کشور.