عجب زمونه ای شده!
هوالحبیب
دور و برمان پر است از حوادثی که می تواند تلنگر باشد برای اینکه مسیر را گم نکنیم. همان طور که در روایت داریم از امام کاظم(ع): هر چیزی را که چشمانت می بیند، پندی در آن نهفته است. ان شاالله بر آنم که در روایت هایی کوتاه( لا به لای مطالب معمول وبلاگ) دیده و ها و شنیده های اطرافمان را برای پندگرفتن خودم و استفاده دیگران بنویسم
عجب زمونه ای شده!
خیابان باریک بود و ترافیک سنگین! مثل همیشه یک بحث داغ برای صحبت کردن وجود داشت ، در حالی که داشتیم از ابعاد مختلف به تحلیل موضوع می پرداختیم و هر کدوم از بچه ها نظر خودشان را اعلام می کردند، با اشاره یکی از بچه ها بحث قطع شد و نگاه همه به سمتی رفت که مورد اشاره بود:
"عجب زمونه ای شده، جلوی چشم ملت در این خیابان به این شلوغی هم حیا نمی کنند"
زن جوانی سرش را روی سینه مردی همان سن و سالش گذاشته بود!
به دلیل فاصله زیادی که بخاطر ترافیک با اون دو نفر داشتیم نمی توانستیم تشخیص دهیم که دقیقا چه می کنند؟! با دیدن صحنه ی خارج از عرف بین آن دو نفر، همه به شکلی به تصدیق نفر اول پرداختند، که بحث روابط بین زن و مرد و دختر و پسر در جامعه ی ما مشکل دارد و حیا و غیرت از بین رفته است ...
ترافیک روان شده بود و الان ماشین در کنار آن زن و مرد جوان ایستاده بود! شیشه ما شین که پایین آمد صدای ضجه زن تمام فضای ماشین را پر کرد و نگاه همه به سمت ساختمان مقابلش رفت که با تابلویی بزرگ بر سر درش نصب شده بود:
«پزشک قانونی!»
***«سُوءُ الظَّنِ یُفْسِدُ الاُْمُورَ وَ یَبْعَثُ عَلَى الشُّرُورِ; سوءظن کارها را به فساد مى کشد و سبب انواع شر مى شود».(امام علی(ع))