هو الحبیب

خواص بر لبه ی تیز تاریخ!


 و حضرت حق فرمود که : « إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» ، در حقيقت‏ خدا حال قومى را تغيير نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند و گفته اند آخرالزمان را فتنه هایی است سهمگین. فتنه هایی که عده ای در آن دین می‌آموزند اما نه برای خدا، و دانش می‌جویند امّا نه برای عمل؛ و دم از آخرت می زنند در حالی که طالب دنیایند! فتنه هایی که اگر کسی را با ده طناب در جبهه حق بسته باشند، باز او را به باطل می‌کشانند ، فتنه هایی که دل مؤمن در نهادش آب می‌شود، همان‌طور که سُرب در آتش آب ‌شود،  فتنه‌ها و بدعت‌هایی را که در دین آنها ظاهر گشته مشاهده می‌کنند و توانایی تغییر و بر طرف ساختن آنها را ندارند! فتنه هایی که حضرت رسول، به برادر و وصی اش فرمود : ای علی(ع)، شگفت‌آورترین مردم از نظر ایمان و بزرگ‌ترین آنان از نظر یقین مردمانی هستند که در آخرالزمان پیامبری ندیدند و امام هم از نظرشان پنهان شده، پس به همان سیاهی و سفیدی کتاب ایمان آورده‌اند.

و هر فتنه را سه جبهه است، جبهه ی اهل حق، جبهه ی اهل باطل و جبهه ای را که غبارها برخاسته و حق و باطل را به هم آمیخته اند و کثیری را در شک و تردید بین حق و باطل گرفتار کرده اند. فتنه هایی که از روز بعثت شروع شده است و هرچه به سمت آخرالزمان آید سخت تر و شدیدتر شود!

و اما روی سخن با توست که تو کجا ایستاده ای و می نگری؟فرض بر این است که می خواهی و دوست داری که در جبهه ی حق باشی! اما کجای این جبهه هستی؟ آیا همین که در جبهه ی حقی خود را از فتنه رهانیده ای؟و یا رستگاری؟ باید مشخص کنی کجای جبهه هستی!  بازیگری یا بازی دهنده؟ جریان سازی یا جریان گیرنده؟ جهت سازی یا جهت گیرنده؟ حزب بادی یا حزب کوه؟ عوامی یا خواص؟

جبهه ی حق امامی دارد و جبهه کفر هم امامانی! و تو اگر در جبهه ی حقی با امام و رهبرت چه نسبتی داری؟ تو می خواهی برای امامت چه نقشی را بازی کنی؟ کدامین جایگاه را دیده ای؟ اگر در عصر پیامبر خاتم می بودی، بلال بودی یا ابوذر؟ حمزه بودی یا سلمان؟ عمار بودی یا یاسر؟ جعفر طیار بودی یا حیدر کرار؟

و فراموش نکن که طلحه در زمان احمد(ص)، طلحه الخیر شد و زبیر، سیف السلام. و تو اگر اکنون در جبهه ی حق ایستاده ای بدان اگر از ریزش ها و رویش ها می گویند، از ریزش های جبهه ی حق است و رویش های آن. تو می توانی رویشی باشی و یا ریزشی!!! می توانی جز «يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ » باشی و یا  «يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»

بدنبال کدامین الگو برای رویشی؟ ولی تا ریزش ها را نشناسی، نمی توانی رویشی باشی ثابت قدم! تا چاه ها را ندانی، راه را نشناسی! تا شب را ندانی، روز را نشناسی! تا باطل را نشناسی و حق را نتوان پیدا کنی!

می توان طلحه ای بود فدایی پیامبر(ص)، و دشمن علی (ع)! می توان در احد کنار علی(ع) شمشیر زد و در جمل به روی علی(ع)! می توان زبیری بود، امین همسر علی (ع) و دشمن خود علی (ع)! می توان در فتنه ی سقیفه و شورای شش نفره با علی(ع) باشی و در جمل علیه علی(ع)!  می توان همسر پیامبر بود و دشمن وصی پیامبر! می توان عموی پیامبر باشی و پیام بر خدا برایت بگوید: «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ»! می توان حتی فرماندار علی(ع) بود در فارس و بعد از  علی(ع)،  شیعیان علی(ع) را به زنجیر کشید! می توان آنقدر در نماز و عبادات پایبند بود و امین و قدیس مردم، ولی ساده لوح باشی و احمق.و در جمل دو طرف را باطل بیبنی و در بعد صفین هم فریب پسر عاص را بخوری و حکمیت را به نیرنگی ببازی! می توان در زمان علی(ع)، زیاد بن ابیه بود و در زمان معاویه زیاد بن ابوسفیان! می توان حافظ قرآن بود و پیشانیت و زانوانت بخاطر سجده های طولانی شب و العفو گفتن های سحر پینه بسته باشد ولی فرق علی(ع) را هم با شمشیر زهرآگین شکافت! می توان فرمانده و سرلشگر سپاه حسن(ع)  باشی ولی سر از خیمه ی معاویه در آوری!  می توان شریح بود و قاضی و امین علی(ع)، وشریح بود و  قاضی و امین یزید و صادر کننده حکم قتل حسین(ع)! می توان هم بازی حسین(ع)  باشی در کودکی و قاتل حسین(ع)  در میانسالی! می توان فرمانده ی لشکر علی(ع) بود در صفین و حسن(ع)  را شماتت کرد بخاطر صلح با معاویه ولی در کربلا سر از تن حسین(ع)  جدا کرد!

اما می توان عموی پیامبر بود و شد حمزه سید الشهد! می توان همسر پیامبر بود و شد خدیجه الکبری! می توان با پیامبر در احد شمشیر زد و در صفین هم با علی(ع)! می توان حتی پیامبر را ندیده باشی و بشوی سردار لشگر علی(ع)، بشوی شمشیر بران علی(ع)! بشوی مالک اشتر نخعی! می توان بشوی معیار حق و باطل! با نبی بمانی و با وصی! بشوی شاخص حرف نبی در زمان وصی در جنگ با شقی در میدان قتال با دشمن دنی! می توان کاری کرد که وقتی در خونت غلطیدی امامت بگوید این عمار! می توان یار باشی برای امامت نه خار! می توانی بشوی زبان بران علی(ع) آن دم که مصلحت دین اقتضا می کند در غلاف باشد! می توان امیر کاخ سبز شام را بیچاره کرد با زبان صریح و بی پرده و شفاف! می توان استخوان کوبید بر سر رسانه های کذاب دستگاه اموی که بشکند سر کعب الاحبار جاعل حدیث! می توان کلافه کرد خلیفه ی اموی را که چاره ای نداشته باشد جز تبعیدت به ربذه! و هنگامه تبعید که بدرقه  ات ممنوع است امامت بیاید در آغوش بگیرد تو را! و نامت را صدا کند ابوذر غفاری! می توان مقداد باشی و بشناسند تو را به ولایتمداریت که دست بر شمشیر داری و چشم بر لبان امامت که به غل و زنجیر غاصبین خلافت درآمده است و بی اذن او گام برنداری! می توانی پسر دشمن علی(ع) باشی و پسر خود علی(ع)! می توان خواهرت در جمل باشد و بر علیه علی(ع) و تو در کنار علی(ع)! می توان محمد بود به نسب پسر ابی بکر و به عمل پسر علی(ع)! می توان کمیلی بود که مدیر نیست برای علی(ع) ولی همراز است و هم ساز برای علی (ع)! می توان عجم باشی و از اهل بیت پیامبر! و مشگلشای جنگ خندق! می توان سلمان بود و آنقدر مقام داشت که علی(ع) از مدینه تا مدائن بیاید برای نماز و تدفینت! می توان در پای درس فاطمه شاگردی کرد و حافظ شد قرآن را و عترت را ! و فضه شد ! می توان عاشق شد علی(ع) را و عاشق شد نخلی را که علی(ع) بشارت داده که دار تو می شود به جرم عشق علی(ع)! به جرم ایستادگی در راه علی(ع)! به جرم دفاع از راه علی(ع)! به جرم یاری فرزند علی(ع)! و تو عاشقانه طواف کنی نخلی را که قرار است تو را به معراج ببرد! می توان عثمانی بود ولی در کربلا برای حسین(ع)  جان داد! می توان مسیحی بود ولی یاریگر حسین(ع)  شد در کربلا ! می توان سیاه غلامی بود ولی سفید رو تر از تمام سفید پوستان شد در عاشورا ! می توان در سپاه یزید باشی ولی حر باشی و حریتت را نشان دهی در نینوا! و چرا نشود که حر و بریر و حبیب و مسلم بن عوسجه شد تا نخواهیم مختار شویم و سلیمان بن صرد خزاعی آن دم که سر حسین(ع)  بر نیزه رفته است ؟

و من و تو کجاییم و قرار است چه نقشی  بازی کنیم؟ حال که پیام مالک اشتر نخعی امروز به مصر رسیده است، مالک امروز کیست؟ مالک امروز بحرین و لیبی و تونس و کویت و اردن و عمان چه؟

 تو کیستی؟ عمار یا میثم تمار ؟ ابوذر یا محمد بن ابی بکر؟ سلمان فارسی یا رشید هجری؟ مقداد یا کمیل؟ حبیب یا بریر؟ مسلم بن عوسجه یا مسلم بن عقیل؟ حر بن یزید ریاحی یا نافع بن هلال؟

خواص بر لبه ی تاریخ ایستاده اند، یا سعادتمند می شوند و به قله رفیع بندگی می رسند و یا شقاوتمند و به چاه ضلالت سقوط می کنند! راه سومی وجود ندارد. وقتی حسین(ع) در مسلخ است چه به نماز ایستاده باشی و چه به شراب نشسته باشی! هر دو یکی است....گفته اند کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، پس هر ساعت و هر مکانی در آزمایش هستی و فریاد هل من ناصر ینصرنی امامت در عاشورا و کربلای آن روز بلند است ! به کدامین سو می روی و چه می کنی؟ نکند به کربلا برسی و شب عاشورا در تاریکی خیمه بگریزی ؟ که حر در تاریکی شب عاشورا و تاریکی خیمه ی حسین نوری دیدید که او را آسمانی کرد.