آقای فرهنگ و آقای ورزش دست پخت خودتان است!
هو العالم
آقای فرهنگ و آقای ورزش دست پخت خودتان است!
اشتباه از خودمان است. از رسانه ی خودمان! از رادیو و تلویزیون خودمان! از مجله و روزنامه خودمان! از ارشادمان که نام اسلامی را به زور یدک می کشد!
اشتباه از ماست که معیار برتری را گذاشتیم مدال آوری و سیمرغ گرفتن و لوح زرین گرفتن! به هر کس که روی سکو رفت و مدالی گرفت گفتیم قهرمان! به هر کس که فیلمی ساخت و بازی کرد گفتیم هنرمند! از اول انقلاب تا کنون پول خرج کرده ایم که فلان حضرت آقای ورزشکار را بکنیم الگوی نسل جوان! فلان بازیگر را بکنیم چهره ی فرهنگی!
از ماست که برماست!
آقای مدیری که امروز نارحتی و به حق هم از جشن خانه سینما نارحتی! فکری بکنید. تا آنجا که من می دانم معیار برتری تقوا بود. ان اکرمکم عند الله اتقاکم. برای همین برونسی می شد فرمانده تیپ! همت می شد فرمانده لشگر! دیگر کسی کاری نداشت برونسی همان اوستا عبدالحسین بنای مشهدی است.
وقتی معیار شد بازیگری و زیبایی چهره! پرده های سینمایتان هم می شود تبلیغ ضد دین! اگر واقعا دردتان آمده است یک فکری کنید. آقای مدیر ورزش به اعضا تیم ملی فوتبال می گوید شما باید ژیگول ترین ها باشید! یکی نیست بگوید که آقای مدیر اصولگرا همین طور نگاه کردید که قهرمانتان روزه خواری می کند! بجای این که اینقدر به فکر قهرمانی باشید اگر کمی به فکر پهلوانی بودید وضعیت فرهنگی ورزشکاران بهتر می بود و دیگر نیازی نبود برای مدل موی و ابروی آقایان ورزشکار قانون وضع کنید و بین صحبت های آنان بوق ممتد بزارید ! و هر روز بترسید که نکند سی دی فلان پارتی شبانه ی آنها در نیاید!!!
آقای فرهنگ کشور اشتباه کردید البته اگر بی غرض بوده و گرنه خیانت کردید که در این سی ساله به جای آنکه همت و باکری و خرازی و کاوه و زین الدین و ... هزار هزار شهید و قهرمان واقعی این آب و خاک را الگو کنید حضرا ت ورزشکاران و بازیگرها را الگو کردید.
آقای صداو سیما نود درست کردید و یک برنامه درست نکردید که جوان ایرانی با رغبت دنبال کند که کاوه که بود و چه کرد! محمود کاوه را اگر نشان می دادید قهرمان های ساختگی و تو خالی شرق و غرب از سکه می افتادند پیش چشم جوان ایرانی!
آقای فرهنگ کشور، فلان بازیگر زنی که امروز رفته است خارج از کشور در همین دوران سی ساله انقلاب رشد کرده و به همت همین سینمای جمهوری اسلامی معروف شده است، اگر امروز سقوط کرده شما باید جواب بدهید که با پول مردم چه ساختید!
آقای دانشگاه کشور، نفر اول کنکور هم نمی تواند الگو باشد برای جوان ایرانی.ولی اگر نفر اول کنکورتان شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی سال 1364 بود الگویش کنید و عکسش را به در و دیورا بزنید که شهید احدی در آخرین نوشته ی قبل شهادتش نوشت:
« چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم . چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی ؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال ، از کتاب ، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد ؟
کدام اضطراب جانت را می خورد ؟ دیر رسیدن به اتوبوس ، دیر رسیدن سر کلاس ، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک ، به ماشین ، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا ؟"صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن»
اگر امروز هم به این نتیجه برسید که نه قهرمان ورزشی بودن و نه بازیگر سینما بودن باعث برتری نیست باز هم دیر نیست . اگر بازیگر هم افتخار کرد که برای دین و ایمانش بازی می کند و ورزشکار ما چون روی سکو میرود فراموش نکند قهرمان واقعی کیست، روی سکو همچون بهداد سلیمی از شهدا یاد کند با اینکه با ظاهر قوی ترین مردم جهان است، آن وقت قدمی پیش رفته ایم که آنچه باعث برتری است ایمان و تقواست.
آقایان فرهنگی کشور به پیام رهبر انقلاب دقت کنید که برای چه از سلیمی تشکر کرده است و شما به دنبال چه هستید:
«ضمن تبريك پيروزي افتخار آميز شما، از اينكه نام شهداي عزيز را بعد از پيروزي گرامي داشتيد، صميمانه تشكر ميكنم»
حال آقای شمقدری همین جسارت شما در نوشتن آن نامه ستودنی که با انا لله و انا الیه راجعون شروع کردید ولی کافی نیست و باید قدم بعدی را بردارید. کسی را الگو کنید که با خونش حقانیت راهش را نشان داده است.
آقای فرهنگ و ورزش تنها به مسئولین فعلی بر نمی گردد که در واقع بیشتر خطابش به مسئولین قبلی است. جای شکر که آقای شمقدری و حسینی باز این شهامت را دارند که محکوم کنند. دیگران که همین را هم نداشتند که هیچ حتی مانند مهاجرانی خود عامل فتنه بودند
- آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است
چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟؟
چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟
به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟ کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.
کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟ کشته شده و د آنجا دفن گردیده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:
"نبرد تن و تانک؟!" اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟ چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟ آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟
گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد؟
وکدام کدام...؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:
هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ،ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟چگونه باید آنها را غسل داد ؟چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم . چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی ؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال ، از کتاب ، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد ؟
کدام اضطراب جانت را می خورد ؟ دیر رسیدن به اتوبوس ، دیر رسیدن سر کلاس ، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک ، به ماشین ، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا ؟"صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن"
آی پسرک دانشجو ، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است ؟ جوانی به خاک افتاده است؟
آی دخترک دانشجو ، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند ؟ و آنان را زنده به گور کردند ؟هیچ می دانستی؟ حتما نه!...
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می ورد ، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی ، اگرعلی اکبرنیستی ، اگر جعفر و عبدالله نیستی ، لااقل حرمله مباش ! که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد. من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد....