هو الحبیب

بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند

گاهی در راهی قدم میزنی و فکر میکنی که تمام کارهایت درست است ولی یک تلنگر تو را به تامل وامیدارد که حواست باشه که این حرف و قلم و عمل تو ممکن است بازی در زمین دشمن باشد و یا بازی در زمین هوای نفس. و  هر دو جز ضرر و زیان نیست!

صحبت های حضرت آقا تلنگری است هم برای کسانی که تندتر می روند و هم کسانی کندتر می آیند.

اینچنین تذکرهای اخلاقی آن هم در معرکه ای که دشمن سلاحش را از رو بسته است توسط فرمانده جبهه حزب الله که خود امروز هدف اصلی هجمه ها و تهمت ها و توهین های لشکر باطل است به سربازانش به راستی گواه ولایت است و بس!

:

اتحاد و يكپارچگى در درون و نيز تزريق اتحاد به مجموعه‌ى جامعه. برادران، خواهران، عزيزان! امروز كشور به اتحاد كلمه خيلى نيازمند است. بنده مخالفم با سخنى و حركتى و نوشتارى كه - حتى اگر با انگيزه‌ى درست و با انگيزه‌ى صادقانه است - موجب شقاق و شكاف ميشود؛ بنده موافق نيستم. اگر كسى نظر من را ميخواهد بداند، نظر من اين است كه عرض كردم. ما بايستى انسجام را ايجاد كنيم. ما بايستى تلائم را در مجموعه‌ى اين ظرفيت عظيم به وجود بياوريم. حالا مگر نميشود اين جمعى كه شما اينجا نشسته‌ايد به بهانه‌هاى گوناگون به ده تا جمع تقسيم كرد؟ راحت ميشود؛ كسانى كه رنگ لباسشان اين است، كسانى كه سنشان اين است، كسانى كه اهل فلان نقطه‌ى كشورند؛ ميشود جدا كرد؛ ميشود ديواركشى كرد. هنر انقلاب اين بود كه آمد ديوارها را از وسط برداشت. ما توى خانه‌هاى كوچك كوچك، با ديوارهاى بلند زندگى ميكرديم و از هم خبر نداشتيم؛ انقلاب آمد اين ديوارها را برداشت و اين خانه‌هاى كوچك را تبديل كرد به يك عرصه‌ى وسيع؛ عرصه‌ى ملت ايران؛ ملت انقلابى. دانشجومان با طلبه بد بود؛ طلبه‌مان با دانشجو بد بود؛ استادمان با بازارى بد بود؛ بازارى‌مان با كشاورز بد بود؛ بين خودمان ديواركشى كرده بوديم. انقلاب آمد اين ديوارها را برداشت. ما حالا باز دوباره بيائيم ديواركشى كنيم؟! آن هم ديوارهاى نادرست و ناحق. نه، مبانى روشن است؛ اصول روشن است؛ جهت روشن است. هر كى در اين جهت با اين مبانى دارد حركت ميكند، جزو مجموعه است. اين را توجه داشته باشيد.

 من بارها گفته‌ام: ظلم نكنيم. اين هم يكى از آن اساسى‌ترين كارهاست. ظلم چيز بدى و چيز خطرناكى است. ظلم فقط اين نيست كه آدم توى خيابان به يكى كشيده بزند. گاهى يك كلمه‌ى نابجا عليه يك كسى كه مستحقش نيست، يك نوشته‌ى نابجا، يك حركت نابجا، ظلم محسوب ميشود. اين طهارت دل را و طهارت عمل را خيلى بايستى ملاحظه كرد.

 من اين را به نظرم يك جائى گفتم. پيغمبر اكرم ايستاده بودند يك كسى را كه حد رجمِ زنا را بر او جارى ميكردند، ميديدند؛ بعضى‌ها هم ايستاده بودند؛ دو نفر با همديگر حرف ميزدند؛  يكى به يكى ديگر گفت كه مثل سگ تمام كرد و جان داد - يك همچين تعبيرى - بعد پيغمبر به سمت منزل يا مسجد راه افتادند و اين دو نفر هم همراه پيغمبر بودند. توى راه كه ميرفتند، رسيدند به يك جيفه‌ى مردارى - به يك مردارى، حالا جسد سگى بود، درازگوشى بود، هر چى بود - كه مرده بود و آنجا افتاده بود. پيغمبر به اين دو نفر رو كردند و گفتند: گاز بگيريد و يك مقدارى از اين ميل كنيد. گفتند: يا رسول‌اللَّه! ما را تعارف به مردار ميكنيد؟! فرمود: آن كارى كه با آن برادرتان كرديد، از اين گاز زدن به اين مردار بدتر بود. حالا آن برادر كى بوده؟ برادرى كه زناى محصنه كرده بوده و رجم شده و اينها درباره‌اش آن دو جمله را گفته‌اند و پيغمبر اينجور ملامتشان ميكند!

 زيادتر نگوئيد از آنچه كه هست، از آنچه كه بايد و شايد. منصف باشيم؛ عادل باشيم. اينها آن وظائف ماست. اينجور نيست كه ما چون مجاهديم، چون مبارزيم، چون انقلابى هستيم، بنابراين هر كسى كه از ما يك ذره - به خيال ما و با تشخيص ما - كمتر است، حق داريم كه درباره‌اش هر چى كه ميتوانيم بگوئيم؛ نه، اينجورى نيست. بله، ايمانها يكسان نيست، حدود يكسان نيست و بعضى بالاتر از بعضى ديگر هستند. خدا هم اين را ميداند و ممكن است بندگان صالح خدا هم بدانند؛ لكن در مقام تعامل و در مقام زندگى جمعى، بايد اين اتحاد و اين انسجام حفظ بشود و اين تمايزها كم بشود.

 آنچه كه مهم است فراموش نشود، اهداف و شاخصهاى اصلى است. اين را بارها گفته‌ايم و امروز هم يكى از اساتيد محترم، اينجا گفتند؛ استكبارستيزى؛ ايستادگى قاطع در مقابل حركت كفر و نفاق - نه فقط در كشور، بلكه در سطح جهان - مرزبندى شفاف با دشمنان انقلاب و دشمنان دين؛ اينها شاخص است. اگر كسى مرزبندى شفاف نميكند، قدرِ خودش را كاهش ميدهد؛ اگر گرايش پيدا ميكند، از دائره خارج ميشود. اينها آن مبانى و آن خطوط اصلى است. حركت انقلاب، حركت روشنى است، حركت رو به جلوئى است و اين حركت ان‌شاءاللَّه ادامه پيدا خواهد كرد